گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

گندم طلائی ما

پانزده ماهگی دخترکم

دخترک دلبندمون داره به سرعت بزرگ میشه و مامتحیر از این همه سرعت،کارهاش خیلی جالبه ودلبرونه ست البته میدونم از نظرهرپدر ومادری فرزندش یه نابغه ست ولی خوبفرشته ی خونه ی ما واقعا نابغه ومهمتر از اون همه چیز ماست دختر گلی کارهای زیادی انجام میده ولی من هر دفعه یادم میره که بنویسم قشنگترین کاری که این روزها تو خونه ما مامان و بابا رو به وجد میاره نماز خوندن گندمی ودقتش تو تکرار کردن مو به موی حرکات ما،ی جوری دولا راست میشه و زیر لب پچ پچ میکنه که دهنم وا میمونه،خدایا میدونم نماز خوندن این فرشته کوچولو رو بیشتر قبول داری و تا بابایی وضو میگیره دخترگلی بدوبدو جانمازو میاره و پهن میکنه برا باباش اینم سندش بهش میگم گن...
24 شهريور 1393

چهارده ماهه ی شیرینم

گندم طلایی ما این روزها خیلی شگفت زده مون میکنه و روزی چند بار بهمون یادآوری میکنه که بایدخیلی مواظب کارهامون باشیم آخه همه کارهای مامان و بابا رو تکرار میکنه تواین ماه یاد گرفتی بگی مامان البته بیشتر میگی ممن(با فتح دو تا میم )،وای اگه بدونی چقدرلذت بخشه مامان مامان گفتنت حسابی هم رقاص شدی با شنیدن هر آهنگی خودتو میچرخونی ودستاتو تکون میدی لی لی حوضک بازی میکنی و لی لی لی لی میگی ماشالله چهار تا چهار تا دندون در میاری و الان 11 تا دندون داری که 3تاشون از دندونهای آسیا هستن که نیش زدن برا عید فطر رفته بودیم مازندران و شما برا اولین بار رفتی دریا     ولی ی اتفاق بد هم افتاد،ی شب خیلی گریه ...
31 مرداد 1393

سیزده ماهگیت مبارک عزیزم

گل دختری مامان حسابی وروجک شده،ببخشید وروجک نه خانم شده برا خودش،چیزی بر خلاف میلش باشه میگه: نه  به چیزهای داغ مثل قابلمه میگه: بووووووو و ی عالمه حرف دیگه که در قالب دددد های فراووون بیان میشه،وما برا خودمون ترجمه میکنیم این ماه خیلی باهام همکاری کردی مامانی،خداروشکر امتحانهام به خوبی تموم شدن،ممنونم دختر گلم تو این ماه سه تا دندون هم درآوردی و الان هفت تا دندون داری 4 تا بالا و 3تا پایین بعداز تموم شدن امتحانها بیشتر وقت میکنم بهت برسم وبریم بیرون آخه ددری شدی یا تو حیاطیم یا پارک     بععععله خودش میخواد رانندگی کنه   دختر گلی علاقه زیادی به ...
18 تير 1393

تولدت مبارک عشقم

دخترم،یک بهار،یک تابستان،یک پاییز و یک زمستان را دیدی،زین پس همه چیز تکراریست جز مهربانی    تولدت مبارک عزیزم،ی ساله که همه چیزمون شدی و اسمت ورد زبونمون،یادم نرفته که ی زمانی آرزوم بود بتونی چیزی رو با دستات بگیری والان من مادر ی دختر ی ساله ام که جلو چشام میدوه و هر چیزیو بخواد بر میداره و هزار تا کار دیگه که همه ی بچه ها انجام میدن ولی به چشم من دختر من متفاوت انجام میده ومیدونم همه ی پدر و مادرها این طورن،امیدوارم همین قدر که ما به تو افتخار میکنیم توهم به پدر و مادرت افتخارکنی حالا بریم سراغ روز تولدت،اولش اینکه 8صبح کوانتوم امتحان داشتم و سخت ترین امتحان زندگیم بود(پارسال 8 صبح تو اتاق عمل بودم وگلم8:22دقیقه ق...
20 خرداد 1393

مروارید چهارم گندمی

چهارمین دندون دختر گلم دراومد ولی خیلی اذیتش کرد،3روز گذشته خیلی تب داشتی مامان،از چهارشنبه صبح شروع شد اولش کم بود با قطره استامینوفن و آب بازی خوب شدی اما عصری بازم تب کردی که این دفعه با آب بازی و قطره تبت پایین نیومد تا اینکه زنگ زدیم به دکتر وگفت که برات شربت استامینوفن بگیریم،بابایی رفت داروخونه و گرفت و هر 4ساعت بهت دادیم اما ساعت 3.5 صبح دمای بدنت 39 درجه شد وای داشتم از نگرانی میمردم دوباره بردیم ی کمی پاشویه ات کردیم اما نمیذاشتی پارچه خیس بذاریم برات،پنج شنبه هم همینطور تب داشتی وچون تب بر میخوردی کسل بودی،جمعه بهتر شدی بدنت  خنک شده بود ولی سرت ی کم گرم بود،خدا رو شکر از امروز صبح دیگه خنک بودی ...
3 خرداد 1393

گندمی برای خرید نظر میده

      فکر میکنم تصاویر گویاتر از توضیحات منه مادر باشه در تصاویر زیر هم بابای مرتضی خواست گوشی بخره و از دختر گلش نظر میخواد      این کیه چقدر خوشگله     خوب به سلامتی بابایی گوشی خریدن حالا بریم بستنی بخوریم        از اونجایی که دخترک جدیدا بدغذا شده ولی تو خیابون ی کمی غذا میخوره ما همش میریم بیرون تا گندم چیزی بخوره ولی گندمی برخلاف بقیه بچه ها بستنی خیلی دوست نداره و بعد 2،3 تا قاشق سرشو بر میگردونه  و فقط دوست داره بدوه وقتی تو بغله یا تو کالسکه همش زمین رو نشون میده،ما اینطور این حرکت روترجمه کردیم که دخترک میخواد بذ...
23 ارديبهشت 1393

سومین مروارید دخترمون جوونه زد

بله بالاخره دندون پیش مرکزی بالا سمت چپ تشریف آوردن،ی چند روزیه دختر گلم بد غذا شده خدا کنه با در اومدن این دندون بهتر شه،باید با بازی و کلک بهش غذا بدیم سومین دندون گندمی تو 11 ماه و 2 روزگی در اومد دیگه باید بیشتر مواظب دندون هات باشیم ...
22 ارديبهشت 1393

یازده ماهگی دخترکمون

    مامان و بابا دخترک ی جمعه که هوا خیلی عالی بود رفتن سیاه رود،مثل همیشه دخترک ترجیح داد اول حسابی بخوابه    دخترکمون بعد بیدار شدن از دیدن منظره اطرافش کلی ذوق کرد       اسباب بازی های دختر کدبانوم    گندمی حالا که میتونه راه بره دیگه توخونه نمی مونه ما هم میبریمش تو حیاط      مامان جون و بابا جون و دایی یاسین اومدن پیشمون ما هم رفتیم بوستان ملت تا از لاله ها عکس بگیریم و هوایی هم بخوریم        89 گفتیم دخترکوببریم سواره سرسره شه،اما مثل اینکه خوشش نیومد  به این جور نی نی ها میگ...
19 ارديبهشت 1393

مکالمات دخترک و مامان وباباش

مامان یا بابا:گندمی دست نزن،کثیفه  گندم:کخخخخخخخ مامان یابابا:گندمی بازی کنیم؟ گندم:د{Daaaa}      پ.ن1:بچه ام میگه کخ ولی بازم دست میزنه،هنوز مفهومه کخ رو نمیدونه  پ.ن2:خیلی ازبزرگترهام مفهومه کخ رونمیدونن پس من به بچه ام خرده نمیگیرم ولی سعی میکنم یادش بدم پ.ن3:Da مخفف دالی بازیه،بچه ام با این بازی کیف میکنه و همه بازیها دالی بازین پ.ن4:ما روزی n بار این مکالمه رو تکرار میکنیم وکیفور میشیم ...
6 ارديبهشت 1393