گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

گندم طلائی ما

سیزده ماهگیت مبارک عزیزم

1393/4/18 19:07
279 بازدید
اشتراک گذاری

گل دختری مامان حسابی وروجک شده،ببخشید وروجک نه خانم شده برا خودش،چیزی بر خلاف میلش باشه میگه:نه 

به چیزهای داغ مثل قابلمه میگه:بووووووو

و ی عالمه حرف دیگه که در قالب دددد های فراووون بیان میشه،وما برا خودمون ترجمه میکنیم

این ماه خیلی باهام همکاری کردی مامانی،خداروشکر امتحانهام به خوبی تموم شدن،ممنونم دختر گلم

تو این ماه سه تا دندون هم درآوردی و الان هفت تا دندون داری 4 تا بالا و 3تا پایین

بعداز تموم شدن امتحانها بیشتر وقت میکنم بهت برسم وبریم بیرون آخه ددری شدی

یا تو حیاطیم یا پارک

 

 

بععععله خودش میخواد رانندگی کنه

 

دختر گلی علاقه زیادی به دمپایی مامان هم داره

 

همچین ردیفش میکنه ومیپوشه که انگار سالهاست اینکاره ست،به در قابلمه هم مدتهاست که علاقه داری،میگی نه،اینم سندش

 

وپتوی عزیزت که همیشه باهاته چون دمپایی من پاته و پتورو شونه هات همیشه میخوری زمین،وقتی هم که خسته میشی جاهای مختلف خونه دراز میکشی

اینجوری هم TVمیبینی

دختر گلی خیلی هم گرماییه،همش میره رو مبل که جلوی باد کولر باشه،بعداز ظهرها هم که میخوابه باید زیر کولر باشه و 5 دقیقه بعد خاموش شدن کولر بیدار میشه با عرق فراوووون

برا همین گرمایی بودنش و کوچیک شدن گهواره دختر گلی،گهواره جمع شد و به خاطرات پیوست،و چون هنوز خیلی کوچولو و شبها جی جی میخوره ما در یک سال آینده مهمون اتاق دختر گلی خواهیم بود چون اصلا امکان جابه جا کردن تخت گندم و یا تخت خودمان نبود و ما هم به ناچار تشک می اندازیم زیر تخت گندمی

 

مامان جون و بابا جون 5 تیر اومدن دنبالمون تا ما رو با خودشون ببرن مازندران،ما هم بدون بابایی ی هفته ای اونجا بودیم،وای که چقدر همه دلشون برات تنگ شده بود آخه 3 ماه بود که نرفته بودیم

مامان جون و دایی امین برای شما ی پلاک وان یکاد کادوی تولد گرفتن،دایی یاسین هم ی کفش خوشگل، دوست مامانی خاله فاطمه هم ی پیراهن و جوراب شلواری خوشگل گرفتن،عزیز هم از کربلا ی عروسک و ی پیراهن برا شما سوغات آوردن،دست همه شون درد نکته و مبارکت باشه عزیزم

کشاورز نمونه رفته سر باغ تا به مامان جون و باباجونش کمک کنه

  

دخترم خسته شده اومده خونه داره هندونه میخوره

 

مامان جون داره حیاطو میشوره و دختر گلی خوشحال از آب بازی

 

 

روز آخر هم دایی امین مارو تا چالوس آورد و بابایی هم اونجا اومد دنبالمون،دایی یاسین هم ی جوجه آورد تو حیاط و شما نازش کردی خیلی هم ازش خوشت اومد

 

 

آماده شده بودیم که برگردیم رشت ولی دختر گلی میخواست با جوجه بازی کنه،بیا بریم دختر برا عید فطر دوباره میایم حسابی بازی کن باهاشون

این کفش خوشگله همونی که گفتم دایی یاسین برات کادو گرفته 

امروز که این مطالب رو نوشتم دختر گلی 1سال و 1 ماه و 1 روز سنشه

 

پسندها (3)

نظرات (0)