یازده ماهگی دخترکمون

مامان و بابا دخترک ی جمعه که هوا خیلی عالی بود رفتن سیاه رود،مثل همیشه دخترک ترجیح داد اول حسابی بخوابه 

دخترکمون بعد بیدار شدن از دیدن منظره اطرافش کلی ذوق کرد

اسباب بازی های دختر کدبانوم 

گندمی حالا که میتونه راه بره دیگه توخونه نمی مونه ما هم میبریمش تو حیاط 

مامان جون و بابا جون و دایی یاسین اومدن پیشمون ما هم رفتیم بوستان ملت تا از لاله ها عکس بگیریم و هوایی هم بخوریم 

89

گفتیم دخترکوببریم سواره سرسره شه،اما مثل اینکه خوشش نیومد 

به این جور نی نی ها میگن عکس خراب کن(فدای داداشم بشم) 

بعد پارک رفتیم باغ پرندگان،وای خیلی بد بود پرنده ها تو شرایط بدی بودن دیگه اونجا نمیرم 

اینم دختر رشتی من 

پارک نزدیک خونه رو هم که زیادمیریم و دخترکمون دم هر نیمکتی که چند نفر رو میبینه میایسته و زل میزنه بهشون و تا اونا باهاش حرف نزنن و بازی نکنن هم دست بردار نیست

ی جایی خونده بودم که نی نی ها تو این سن کم کم شخصیتشونو بروز میدن،فدای دختر خوش اخلاق و اجتماعی خودم بشم

ساحل کاسپین

حالا بیایم خونه و کارهای جدید دخترکم

تو این عکس کاملا مشخصه که محتویات کشو خالی شده و خانم در کشو تشریف دارن

اینم دوتا مروارید نازدونه

حالا نوبتی هم باشه نوبت خالی کردن کابینت هاست،ناگفته نماند ما بسیار مثبت اندیشیم و این کار دخترک حمل بر کمک کردن به مادر میشه،نمیدونم شاید دخترم فکر میکنه مادرش به اندازه کافی تمیز نیست ولی بوخودا خونه من با داشتن ی نی نی فینگیلی و شیطون از خونه خیلی ها تمیز ومرتب تره 

و اینجا دخترک داره سعی میکنه خودشو به زور اونجا جاکنه که موفق هم میشه

ماشالله گندمی خیلی تومهارتهای انگشتی پیشرفت داره و الانم میخواد پستونکشو بذاره تو قابش و این تلاشش برامون ی دنیا میارزه

و بعد از ی توپ بازی پر هیجان گندمی استراحت میکنه