ماه نگار 107
سلام عشقدونه
نگم برات که از مدرسه رفتن چقدرررر راضی هستی و معلم تونو دوست داری،اوایل که مدرسه ها حضوری شد خیلی گارد داشتم و می ترسیدم ولی الان که فکرشو میکنم میبینم از هر زمان دیگه ای هم این ماجرا شروع میشد من و خیلی از مامانهای دیگه همین حسو داشتیم
معلمتون خیلی همراهه و اصلا به شما استرس نمیده و دقیقا شرایط رو درک میکنه،یه ظهر که اومده بودم دنبالت تا منو دید گفت گندمم ماهه ماه،چقدررر اعتماد به نفس داره و من از حرف زدن باهاش کیف میکنم
برای رفت و آمدتونم که دیگه سرویس نگرفتیم و خودم میبرم و میارمت و البته آیلین هم با ما میاد
بالاخره عکسهایی که دایی یاسین عید ازت گرفته بود رو برام فرستاد
چون بعدتعطیلات عید ماه رمضون بود و مدرسه هم میرفتی اصلا فرصت نمی کردیم جایی بریم و فقط یه شب افطارمونو برداشتیم ورفتیم کاسپین که البته یخ کردیم
کاپشن منو پوشیدی
تو این ماه هم بابامرتضی اکثرا فروشگاه منظریه بود و ما هم بعد تموم شدن کلاسهات افطاری مونو برمیداشتیم و می رفتیم پیش بابا
بعد از افطار هم من و شما می رفتیم سمت پارک بانوان که نزدیکمونه و من می دوییدم و شما بازی میکردی
یه شنبه که شما و دینا کلاس نقاشی داشتی و آیلین هم کلاس زبان و مامانش نبود که برسونتش،من سه تایی تونو بردم کلاس
عید فطر هم رفتیم ماسوله،قبلش میگفتی میخوام همه ی سوراخ سمبه ها شو برم😉
ماسوله که بدون آش وباقالا نمیشه
بعد از اینکه همه جا رو گشتیم اومدیم بیرون از ماسوله و یه گوشه نگه داشتیم و نهار خوردیم
بعد از نهار هم از تو روستاها رفتیم سمت ماسال،نگم برات که عین بهشتتتت بودن،وقتی رسیدیم ماسال بارون شروع شد و ما یکم زیر بارون تو بام سبز ماسال ایستادیم و دوباره اومدیم سمت فومن و شام هم رستوران زیتون فومن خوردیم و چون خیلییی خسته شده بودیم دیگه حس عکس نداشتیم
برای جشن روز معلم هم پول جمع کردیم و برای شماو معلمتون جشن گرفتیم که همه ی کارها با من بود و برای پذیرایی اون روز گفتم دست تنها نمی تونم و دوتا از مامانها دیگه اومدن و حسابی بهتون خوش گذشت
البته من یه آویز گلدون مکرومه هم بافته بودم که دادی به معلمت،چون دوست داشتی خودتم هدیه بدی
کاردستی تو مدرسه