گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

گندم طلائی ما

خرداد وتیر 1402 وتولد ده سالگی

1402/5/1 13:23
382 بازدید
اشتراک گذاری

تولد ده سالگی عشقدونه

تولد امسالتو دوست داشتی فقط با دوستات باشه و مامانهاشون نباشن،آخه دوست داشتی بابا مرتضی بمونه تو تولدت که کلی باهاتون بازی کنه،منم آیلین و دینا و نورا و هستی وآرنیکا و دایانا رو دعوت کردم،البته مامان جون و باباجون مثل همیشه بودن کنارمون

بچه ها از ساعت 5 اومدن و تا 11 شب بودن و حسابی بهتون خوش گذشت ،منم براتون مرغ سوخاری و سالاد ماکارونی درست کردم

لباست مثل هر سال کار خاله ماریا هنرمند و کیکت هم هنر خاله نسیم عزیز بود

تابستون امسال هم داریم با هم میریم آموزش شنا و خیلی خوبه،کلاس طراحی هم دوست داشتی که اونم فعلا برای تابستون داری میری و کلاس زبانتم عوض کردیم و با یکی از دوستهات تیچر خصوصی گرفتیم،اسکیت و نقاشی خاله پوری هم که سر جاشه،خلاصه که از شنبه تا چهارشنبه حسابی شلوغیم

عزیز قلبم😍

گیفت هم برای بچه ها جا عینکی درست کردیم،گلدوزی اول اسم هر کدوم با شما بود و دوختش با من

هستی جون از کلاس اول باهات دوسته ولی تا حالا تولدت دعوتش نکرده بودی

بازی بعد از تولد

بریم سراغ کادوها

ایرپاد و کاورش کادوی من و بابامرتضی

برد تعادلی هم کادوی مامان جون و باباجون

کادو آرنیکا و دایانا

دینا

آیلین

هستی

نورا

دایی یاسین

بعد از فوت کردن شمع و تولد بازی لباس راحتی ها تونو پوشیدین و حسابی رقصیدن و بازی کردید

اولین باری که صفر تا صد اسنک با خودت بود

قرار گذاشته بودیم با همکلاسی هات تو پارک ملت

روز کارنامه😉

که خداروشکر همه چی خیلی خوب و بود و معلمت ازت خیلیییی راضی بود

آقای فرهاد حسن زاده نویسنده کتابهای کوتی کوتی اومده بودن رشت و ما رفته بودیم برای دیدنشون تو کتابفروشی باز باران،با کتابهای کوتی کوتی ما از سه سالگی همراهیم و خیلی خاطره داریم،کتابهاتو بردیم که برات امضا کنن و یه کتاب جدید هم گرفتیم

بلههههه،گیر داده بودی موهامو کوتاه کن و منم با اینکه دلم نمی اومد به خاطر کلاس شنایی که داریم میریم و دیگه شستشو سخت میشد کوتاه کردیم و چقدررر هم بهت اومده

کمد اسباب بازی هاتو خالی کرده بودم و گیر افتادم توش،ولی خیلی شو جمع کردیم و مرتب شد

تو تعطیلات خرداد مهمون عزیز داشتیم،دنیز کوچولو اومده بود پیشمون،البته عمه اعظم اینا وعمه عالیه اینا و عزیز هم بودن

باهم رفتیم فوشه

کاسپین هم رفتیم که خیلی شلوغ بود

یکم تیر تولد بابامرتضی بود وقتی ظهر از اداره برگشت سورپرایزش کردیم

یه جمعه رفتیم جیرسر باقرخاله

عید قربون امسال هم مثل هر سال با عمه ام اینا بودیم و امسال خونه ی اونا بودیم

شبش هم رفتیم خونه عمه اعظم

دختر عموها😍

فرداش هم خونه دایی امین بودیم و نیروانا و مسیح کلافه ات کردن😂

یه جمعه  هم رفتیم تالاب آبکنار انزلی

خیلیییی خوشگل بود

قایق سواری هم کردیم

مامان جون و باباجون رفته بودن سرعین و آستارا مسافرت و این ست رو برات سوغاتی خریده بود

با آرنیکا اینا رفته بودیم دریا

ما تمام تابستون امسال تو آب بودیم،یا استخر یا دریا یا تو حیاط😂

کلاس طراحی تو خیلیی دوست داری

پسندها (6)

نظرات (3)

آویناآوینا
2 مرداد 02 7:41
تولدت مبارک دختر خوشگل
mahsamahsa
16 مرداد 02 19:31
تولدت مبارک خوشگل خانوم💜
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم از شما 💚
گیلداگیلدا
1 مهر 02 14:40
تولدت مبارک گندم عزیزم با آرزوی بهترینا برات😍
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم عزیزم 💚