گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

گندم طلائی ما

روزانه های بیست وچهار ماهگی

1394/3/26 10:07
661 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقدونه ی من

ببخشید که دیر به دیر وبتو آپ میکنم آخه این ماه اصلا فرصت نداشتم،همش درس وامتحان وسمینار،اصلا وقت نداشتم درست وحسابی باشما بازی کنم،وقتایی که حوصله ات سر میرفت میاومدی جزوههامو میبستی و میگفتی:درس نه...درس بسهغمگین

الان دیگه جمله میگی و خیلی حرف زدنت پیشرفت کرده

بهت میگیم پستونکت چی شد،میگی:هاپو خو(هاپو خورد)زبان

البته بعضی روزها یکسره میکنی و همش میگی:مانیا هاپو خو،مامانو هاپو خو،جیجی هاپو خو،..کلا هر چی به چشمت بخوره میگی هاپوخورد

اسم مامان و بابا وخودتومیدونی ومیگی،ماما میجه،ماتیزا،دندو(dando)بعضی وقتها هم میگیددو طلا(گندم طلا)

عاشق فیلم شمعدونی هستی،وقتی شروع میشه بی حرکت میشینی و تماشا میکنی، بعضی وقتها هم به زبون خودت تعریف میکنی،مثلا اون قسمتی که عرشیا گم شده بود میگفتی:عشیا هاپو خو

به روشن کردن چیزی میگی آبوش(خاموش)

جدیدا بی بی انیشتین علاقه مند شدی و از صبح که بیدار میشی تقاضا میکنی:اییشن آبوش،ی روز صبح که بیدار شده بودی توتخت هم میگفتی این نه،اییشن این نه(یعنی این قسمت انیشتین و نمیخوام)خندونک

تاب تاب  عباسی رومیخونی:تاب تاب عباسی.....ننازی(نندازی)

بازی مورد علاقعه تم کلاغ پره که بهش میگی:دلاخ پر

و یک چیزه مهم دیگه که داشت یادم میرفت،از این ماه تنها تو اتاقت میخوابی،البته من پیشت میمونم تا بخوابی،بعدش میرم

عکسها هم چون زیاده میذارم ادامه ی مطلب 

 

این ماه ی مسافرت 5 روزه داشتیم به کیاکلا،روزی که میرفتیم صبح زود بیدار شده بودی و من خوشحال که توماشین میخوابی ولی نخوابیدی که هیچ همش در حال رفت و آمد از عقب به جلو بودی،من دیگه رسما هلاک شده بودم بس که ول خوردی،

چشمه دمکش چابکسر هم رفتیم،مکان بسیار زیبا و عجیبی بود،چشمه قطع و وصل میشد ولی جلوتر آب به همون شدت قبل جریان داشت 

 

فدای موش موشی خودم

 

 

 

دست موشی تو پاپیون لباسش گیر کردهزبان

 

 

 

چالوس ایستادیم تا چایی بخوریم وخستگی در کنیم

 

داری میگی عس نه(عکس نگیر)

صندلی عقبو برات پر کرده بودیم و همه جاش تشک بود برای همین همش در رفت و آمد بودی

 

و بالاخره نزدیکای نور اینجوری بیهوش شدی

 

وقتی هم که ما میریم محل همش تو باغیم

 

گندمی داری به چی با تعجب نگاه میکنی

آها به باباش که رفته وسط آسمون آلوچه بچینه 

 

 

و نوش جان کردن حاصل دسترنج بابا مرتضی

 

 

وای دهنم آب افتاد

 

پارک محل هم که روزی چند بار میری،با افراد مختلف،این دفعه با خاله فاطمه رفتیم که شما عاشقشی و با دیدنش ذوق میکنی

 

اون روز رو مد عکس نبودی

 

 

 

قبلا از تاب میترسیدی ولی کم کم داری بهش علاقه مند میشی 

 

 

 و خونه ای که من عاشقشم

 

 

 

خونه مامان جون کلا دوست داری تو حیاط باشی

 

حالا برگردیم رشت،یک روزکه با بابا مرتضی رفته بودی پارک

 

این مدت که من درس داشتم همش با بابا میرفتی بیرون،پارک..تعمیرگاه..حتی ادارهخندونک

 

مدیر کوچولو

 

خونه ی یکی از دوستامون بودیم،یک نی نی داشتن که نمیتونست خوب بشینه اونا هم بچه رو گذاشتن تو سبد،اتفاقا نی نی هم عاشق این کار بود،از اون روز سبد رخت چرکهای ما شده اسباب بازیت

 

 

مثل خودم عاشق لباس عوض کردنیخندونکاول صبحی با چشمای پف کرده اومدی که لباسهاتو یکی یکی بهت نشون بدم(یکی از سرگرمی های منوبابا اینه که لباسهای مختلفتو میپوشیم برات و تو هم خیلی ذوق میکنی)

 

اینم جایی که دخملی من غذا میخورهغمگین

 

محو بی بی انیشتین

 

ظرف برنج و چایی رو بردم تو بالکن تا کاری باهاش نداشته باشی اما اونجاهم از دستت در امان نیست

 

 

ساحل کاسپین

 

 

 

و توپ بازی تو حیاط

 

داری بهم میگی که کجا بایستم تا شوت کنی

 

دخترکم رانندگی میکنه،یعنی اینکه ی دستت رو دنده ست و ی دستت به فرمون منو کشته

 

ی روز صبح بردمت پارک خیلی خلوت بود وحسابی بازی کردی ولی خوب گرم هم بود

 

داری اعتراض میکنی:عس نه،بیم پاچ(عکس نگیر بریم پارک)

جدیدا دوست داری دستت توجیبت باشه

 

هوا گرم همش لیوانت دستت بود

 

پیچ پیچی عاشق سرسره پیچ پیچی هستی و همش میگی بیم پیچ پیچی

 

الاکلنگ هم خیلی دوست داری

 

آخیش حموم چقدر چسبید

 

آخ جون موهای دخترم داره بلند میشه

 

هههههههههخندونک

 

 

 

اینم اسباب بازی جدید،یعنی دیگه هیچ وسیله ی چوبی تو خونه نمونده که برچسب هاشو نکنده باشی

 

 

نمیدونم چرا بعضی شبها بیدار میشی ودوست داری رو زمین بخوابی

 

قبل از خواب هم پتو رو مثل پرده میندازی رو تخت

 

برات جوراب خریده بودم وقتی پوشیدم برات رفتی جلوی ویترین پاهاتو گرفتی بالا که ببینی چطوره

 

و خواب ناز فرشته کوچولوی خونه ی ما

 

                           عاشقتم دخملی ناز من

پسندها (4)

نظرات (1)

گیلدا
26 خرداد 94 17:25
تولدت مبارک دختر شیرین زبون و ناز