کوچولوی هفده ماهه ی خونه ی ما

دخترک دلبندمان...نبات کوچولوی خونه ی ما هفده ماهه شد

نفس مادر نه ماه نفست به نفسم بند بودو هفده ماهه که نفسم به نفست بنده تا ابد

پس زندگی کن و شاد زندگی کن و بدون که پدر ومادرت همیشه با تو اند و برای تو اند

نمیدونم چیزی تو زندگی یک پدر و مادر میتونه لذتبخش تر از دیدن بالندگی دختر کوچولوشون باشه و یا چیزی بیشتر از یادگرفتن کارهای جدید فرشته شون میتونه ذوق زده شون کنه

با اینکه ی دو ماهی میشه که گندمی مامان برامون اخم میکنه اما من هنوزم وقتی دختر گلی ابروهاشو میندازه بالا و اخم میکنه بنددلم از این ناز کردنش پاره میشه و دلم میخواد حسابی فشارش بدم

نای نای کردن که کار همیشگی گل دختره حتی با نوحه ی محرم

مدتیه به مامانش میگه بابا و باباشو مامان صدا میکنه 

وقتی قابلمه و چایی و بخاری وچاقو و کلا چیزهای خطرناک میبینه اون انگشت کوچولوشو تکون میده و میگه بووووو

این ماه برای اولین بار گل دختر رفت تولد،تولد پرنیان جون همسایمون

دو بار هم تو این ماه سرما خورده که الانم دارو میخوره

با اینکه ما سعی میکنیم گوشی هامونو قایم کنیم تا نبینه ولی به گوشی مامان مسلط شده و برا خودش آهنگ و فیلمی که دوست داره رو میاره،چه کنیم دیگه

دایی امین هم برا دخملی دو تا کاپشن خوجل از قشم سوغات آورده،دستت دردنکنه دایی جونم،مامان جونم براش کلی لباسهای خوشگل بافته،مرسی مامان جون

حالا بریم سراغ عکسهای این ماه

بچه ام کباب دوس داره خوب

گندمی یاددوران نی نی بودنش افتاده البته هنوزم نی نیه

محرم رفته بودیم مازندران و این عکسها برا باغ خرمالو باباجونه،داری کمک میکنی به چیدنه خرمالوها

این لباس خوشگله رو مامان جون برات بافته عزیزم،همه عاشق لباس بافتنی هات و صد البته خودتن

عاشقتم نفس مادر.....