گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 96+تولد 8 سالگی

1400/4/5 17:52
502 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقدونه

این ماه تولدت بود و از یه ماهه قبل براش برنامه ریزی کرده بودی،مهمونهامون آیلین و دینا ونورا و مامانهاشون بودن،مامان جون و بابا جون و دایی یاسین هم اومده بودن که همراهشون عمه من و دختر عمه فاطمه و خانواده شون هم بودن،البته آرنیکا ومامانش هم بودن که قبل از اینکه مهمونهامون بیان اومدن و زود هم رفتن،نمی تونم بگم که چقدررر بهت خوش گذشته بود و فقط جیغ زدین و رقصیدین،مامان جون اینا وعمه اینا تا شنبه موندن و حسابی با هلما و رادمهر کوچولو بازی کردی

کلاس اسکیتت هم شروع شده که با دینا میریم واونم خیلی دوست داری و حسابی پیشرفت کردی

هر لباسی که میاد میپوشی برای عکاسی و بعدشم خوشت میاد و میگی میخوامش😂

ماشالله اسپرت هم خیلی بهت میاد

مشغول رنگ کردن راهرو

یه جمعه با دینا اینا رفتیم سمت دیلمان،حساااابی بازی کردین دوتایی

کوهنوردهای خسته

وقتی برمی گشتیم اقیانوس ابر هم دیدیم،یه چیزی فراتر از معرکه بود

چند وقت هم هست که از شطرنج خوشت اومده و برات گرفتم وداری آنلاین یاد میگیری

گلدون هم رنگ کردیم

اینم عکسهای تولدت

لباست کادوی زندایی بود وچون آنلاین سفارش داده بود یکم برات گشاد بود که دادمش مامان آیلین درست کرد

هلما جون

رفیق فابریک ها

کیکتو مامان نورا درست کرده بود که عین لباست بود

آیلین جونی

دینا جونی

نوراجونی

رادمهر کوچولو

آرنیکا جون

این لباسهای ست هم کادوی مامانجون ها برای روز دختر بود و عروسکت کادوی هلما برای تولدت

 تولدتو 20 خرداد گرفتم تا پنج شنبه باشه و مامان جون اینا هم بتونن بیان،تولد باباجون هم بود و شب براشون تولد گرفتیم

این عروسکها هم کادوی مامان جون  که خودش برات بافته

کادوی مامان جون و باباجون

کادوی منو بابامرتضی هم یه عروسک بالشی هویج بود و البته النگوهاتم عوض کردیم

کادوی دینا جون

کادوی آرنیکا جون

کادوی دایی یاسین

کادوی عمه ام

کادوی آواجون

آیلین ونورا هم لطف کردن و نقدی بهت کادو داده بودن

این عکسهارو روز موفرفری ها ازت گرفته بودم

جلسه ی دوم اسکیت دینا خورد زمین و چونه اش زخمی شد و مجبور شدن بخیه بزنن

دوچرخه سواری جمعه ها

بابامرتضی رفته بود تهران وبرات کتاب خریده بود،یه سره دستت بود تا تمومش کردی

رفته بودیم برای خونه لوستر بخریم بعدش هم به پیشنهاد شما رفتیم کافه

با مهونهامون رفته بودیم فروشگاه

یه روز صبح من رفته بودم فروشگاه و تو و بابا خونه بودین و این عکسو برام فرستادین😂

فرشهارو جمع کردین و داشتین بازی میکردین

این لباس هم مامان هلما براش خرید و بازم ست شدین

مهمونهامون داشتن می رفتن کلی گریه کردی که  چرا من خواهر برادر ندارم

پسندها (7)

نظرات (3)

آبجی مهناآبجی مهنا
5 تیر 00 18:09
مبارک باشه تولدت گندم خانم😘
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم عزیزم ❤️
گیلداگیلدا
5 تیر 00 22:41
عزیزم تولدت مبارک❤️
👯‍♀️مهنا👯‍♀️
8 تیر 00 15:40
سلام
پستتون عالی بود👌🏻
گندم جون تولدت
مبارک💗💋
ببخشید خاله فضولی می کنم
شما با گیلدا نسبتی دارید؟
 
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم بله مامان گیدا دوستم هستن