گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 94+ عید1400

1400/1/18 21:13
475 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقدونه 

قبل عیدخیلیییی درگیر فروشگاه بودیم و حسابی سرمون شلوغ بود،روز سال تحویل که 30 اسفند ساعت 1 بعدازظهر بود خونه موندیم و  هفت سین چیدیم،بعد از ظهر هم سه تایی رفتیم بیرون یکم قدم زدیم،روز 1 و2 فروردین رفتیم فروشگاه وشب 2 فروردین بلیط گرفتیم برای کیاکلا،از دو هفته قبل عید به بابا مرتضی اصرار میکردی که بیاد و اونم قبول کرد و باهامون اومد ولی فقط دوروز موند وزود برگشت،آخه آوا تو فروشگاه دست تنها بود وخودشم تو اداره کشیک داشت،ما هم تا 12 فروردین موندیم و بعد باباجون و مامان جون مارو برگردوندند رشت و خودشونم تا 14ام موندند و سیزده بدر رفتیم صفرا بسته تا یکم گل وگلدون بخریم

یه چند تا عید دیدنی کوچولو هم رفتیم،همه دعوتمون کرده بودند ولی من گفتم جایی که بیشتر از 7 نفر باشن نمیام

قبل عید از مسیری که می رفتیم فروشگاه کلی قاصدک در اومده بود و همش میگفتی یه روز پیاده بریم و قاصدک بچینیم

روزهای قبل عید انقدر خسته میشدی که تو اسنپ خوابت می برد تا برسیم فروشگاه

شب چهارشنبه سوری هم زودتر برگشتیم خونه و تو باغچه آتیش روشن کردیم

یه تخم مرغ سفالی گرفته بودیم و رنگش کردی برای هفت سین

اینم هفت سین خوشگلمون که باکلی عشق چیدیمش

تخم مرغی که رنگش کردی

اینجا شمعی هم قبل عید با سفال درست کردی

نهار روز عید،کباب ترش دستپخت بابا مرتضی

روز اول فروردین تو فروشگاه،کتاب همیشه داریم اونجا تا وقتهایی که خلوته بخونیم

انقدررررر اتوبوس دوست داری که وقتی سوار میشیم از ذوق نمی دونی چیکار کنی

با دایی یاسین رفتیم پارک محل وکلی عکسهای خوشگل گرفتیم

عید دیدنی خونه عمه مریم

مامانجون اینا باغچه شونو درست کردن و همش تو باغچه ای

عید دیدنی خونه عمو جمال

هم تو عاشق نیروانایی هم اون عاشق تو،هفته ی اول عید زندایی و دایی اصفهان بودن و هفته ی دوم همش باهم بودیم

مردم برای سلفی هاتون😍

عید دیدنی خونه فاطمه دخترعمه ام که دور همی زنونه بود و همه ی نی نی هابودن

دو روز هم خونه دایی امین  بودیم

عصری با زندایی رفتیم کافه

همش  توووو باغچه

داشتی مثلا کود درست می کردی برای گلها،اون جوجه که همش دنبالته

اوووخ عمه قربون لپ هاش😘

12ام صبح ساعت 10 راه افتادیم و تو جاده نهار خوردیم

سیزده بدر رفتیم صفرابسته

این تابلو رو برای دایی یاسین کشیدی،قبل عید که دایی یاسین اومده بود پیشمون برات این بوم رو خرید وتو براش نقاشی کشیدی

عید دایی امین و زندایی

عیدی مامان جون وباباجون

عیدی من که رنگ اکرلیک بود

بابا مرتضی هم پول عیدی داد بهت چون میخوای کفش اسکیت بگیری باپس انداز و عیدی هات

عیدی آوا جون

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان آیسلمامان آیسل
26 فروردین 00 14:00
از دیدن عکسای قشنگ بهاریتون لذت بردم