گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 93

1399/12/21 20:14
376 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقدونه

برنامه کتابخونی گذاشتیم از این ماه،این شکلیه که جمعه ها 6 تا کتاب انتخاب میکنیم و میذاریم رومیز وسط مبل و هر شب یکی رو انتخاب میکنی وبرام میخونی،البته با کلی بازی و اجراکردن و ...،منظورم از گذاشتن کتابها روی میز اینه که جلوی چشممون باشه همیشه و براش وقت بذاریم

دایی یاسین تو این ماه سورپرایزمون کرد و اومد پیشمون،قرار بود بعد عید باهامون بیاد ولی پنج شنبه 14 ام اومد وتا سه شنبه پیشمون بود

بالاخره بعد 5 سال رفتم دانشگاه وکارای مدرک ارشدم رو انجام دادم و وقتی دایی یاسین اینجا بود رفتیم رستوران تبریزی ها و نهار خوردیم

این بازی رو تازه گرفتی و میگی میخوام نجار بشم،همش چکش دستته  و داری کلمه مینویسی

برنامه ی کتاب خونی

بعد مدتهاااا پارک و دوچرخه سواری

کلاس زبانتو توجاهای مختلف برگذار میکنی،پنجشنبه ها چون کلاست صبحه و دوست نداری تو مغازه بری کلاس برای همین خونه می مونیم و هر دفعه دنبال یه جای جدیدی برای کلاس

بهم گفتی یه نقاشی سفارش بده که بکشم برات،منم گفتم شب پر ستاره ونگوگ رو بکش،وقتی خواب بودم اینو کشیدی و دادی بهم و منم زدم رو در اتاقمون،البته گفتی اولش پولشو بده

یه سری کارهایی که توکلاس نقاشی انجام دادین،هر کدومش یه موضوع متفاوته و بعضی ها هم نقاشی گروهی هستن

اینکارت رو بوم خیلی خوب شده و قراره قابش کنیم

با هم رفته بودیم دانشگاه

قاصدک برداشتی و بعدش رفتیم فروشگاه و آرزو کردیم وفوتش کردیم

مانتو دوختم،خیلی خوشت اومده میگی شریکی استفاده کنیم

ننه پیرزن

پسندها (5)

نظرات (0)