ماه نگار 81

سلام عشقدونه

بعدمدتهااا دارم وبلاگتو آپ میکنم،البته توپست بعدی علت این همه تاخیر رو میگم

وسط تابستون دارم عکسهای برفی و زمستونی میذارم،20 بهمن برف سنگینی بارید و قرار بود برای ما مهمون بیاد،مهمونهامون هم عمه اعظم اینا، عمو محسن و عمو مجتبی اینا بودن،بنده خداها تو برف گیر کرده بودن و 24 ساعت طول کشید تا برسن وما خیلی نگران بودیم

ولی مگه میشه گندمو نبرد برف بازی

اول تو حیاط بعد هم محوطه پشت خونه مون که خیلیییییی برف نشسته بود

ذوقتو قررربون

به قول خودت الاف ساختی

برف تا چند روز مونده بود،عمو اینا که رسیدن فرداش با مانیا رفتیم برف بازی

دختر عمو جونا

چون تمام جاده ها برف بود نمیتونستن جایی برن وفقط تو شهر دور میزدن،من و بابا فروشگاه بودیم وشما باهاشون میرفتی دور دور

برف بازی جلو فروشگاه

خل بازی هات با خاله مهسا

معلمتون گفته بود که از روی یکی از کتابهاتون یه کتاب بسازین وخلاصه شو بنویسین،اینم نتیجه کار شما و بابا مرتضی

کتاب خرس وپرنده

وقتی رفتیم تو قرنطینه یه  روز با خودم بردمت فروشگاه ولی بعدش همش تو خونه بودیم

خوشنویسی با وسایل خوشنویسی مامان،به اینکار میگی مامان میخوام خوش خطی کنم

یه پازل 300تکه گرفته بودم که چند روزی سرمون باهاش گرم بود

جت ست هم که یار وبازی همیشگی مونه

کلا هر چیزی بگیرم دستم میگی به منم یاد بده،برای خودم وسایل گلدوزی گرفته بودم که یاد بگیرم،ازم گرفتی و یه مدل گل بهت یاد دادم

و روزی یه آزمایش از روی کتاب آزمایش هات

این آزمایش نقطه انجماد مایعات مختلفه،آب،سرکه وروغن

یه موقع هایی هم میرفتی لباس مهمونی هاتو می پوشیدی و می رقصیدیمو عکس می گرفتیم

املا آنلاین

بهت وسایل نقاشی دادم و گفتم برو تو بالکن از هر چی که دوست داری نقاشی بکش

چون بارون شدیدی می بارید داری ابر و بارون میکشی

یعنی مشق نوشتن ودرس خوندنمون دااااستان بودا،الان زیر کانتر آشپزخونه داری درس می خونی

آب پرتقالی که گندم بگیره خوردن داره

با هر چی که فکرشو بکنی بازی کردیم،چمدون قاشق چنگالها روآوردیم وکلی باهاشون سرگرم شدی

بازی با نور

با سیخ کباب😂