گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 68

1397/11/22 23:16
1,047 بازدید
اشتراک گذاری

عشقدونه سلام

این ماه خیلییی خوب بود،عروسی خاله فاطمه رو داشتیم که 26 و 27 دی بود و یه هفته رفتیم کیاکلا و دوتایی موندیم،اولین مسافرت مادر دختری مونو رفتیم و چقدر از قبلش ذوق اتوبوس سوار شدنو داشتی،از شنبه 22 دی رفتیم و شنبه بعدش برگشتیم،بابا مرتضی پنجشنبه اومد و باهم برگشتیم و هر روز و شبش تواین هفته مهمونی بودیم و بعد چهار ماه واقعا بهش احتیاج داشتیم

کلاس زبان جدیدی میری و عاشقشی ،کانون کودکان برتر اسمتو نوشتم،خداروشکر خیلی دوسش داری

واز همه مهم تر داری دختر عمه میشی و چقدررر همه مومن برای نی نی دایی و زندایی ذوق داریم😍

بریم سراغ عکسها

اتوبوس vip بودوخیلی راحت،برات پتو آورده بودم ولی از بس ذوق داشتی نه خودت خوابیدی نه گذاشتی من بخوابم

یکشنبه صبح رفتیم خونه ی عزیز و زنعمو موهاتو کوتاه کرد آخه نا مرتب بلند میشه

اینم سلین کوچولو عشق خاله،همش میگی سلین و هلما آبجی های منن

لباسهامونم مامان آیلین دوخته بود و ست بودیم و عالیییی شده بود

بردمت آرایشگاه و موهاتو صاف کرده وخیلی دوست داشتی

چون ساعت خوابت شده حدود 9 دیگه بی اختیار همون ساعت میخوابی،توعروسی هم وسط اون همه سر وصدا یه چرت 1 ساعته زدی

 دسته گل شب حنابندون عروس هم ازش گرفتی وتا یه هفته همه جا همراهت بود

روزدامادی داشتیم خنچه داماد و میبردیم

شب عروسی

جمعه شب خونه ی عمو جمال جلسه بود و ما شنبه صبح راه افتادیم سمت رشت

برای نهار هم سفارش همبرگر داده بودی

یعنی تمام فروشگاه های هالیدی بین راه و رفتیم تا برای شما حوله تن پوش قرمز بخریم،به هیچ رنگ دیگه هم رضایت نمی دادی و آخرش شعبه ی لنگرود داشت،البته خوشحالیم که سر حرفت موندی و بیشتر خوشحال بودیم که ما هم تلاش کردیم تا چیزی و که می خوای پیدا کنی

البته یه بلوز هم برات  توراه گرفتم

نشستی رو سیستم و داری آهنگ گوش میکنی و رفتی تو حس😉

و یه اتفاق مهم دیگه هم این بود که برای هر روزی که میای فروشگاه و کمکمون میکنی بهت حقوق میدیم و پولهاتو جمع کردی و با هم رفتیم برات حساب باز کردیم و کارت به اسم خودت صادر شد،نگم برات که چدرررر ذوق داری وبه همه میگفتی و هر جا میریم میگی از کارت من حساب کنی،عکس کارتتم برات میذارم

پنج شنبه ها میگی شام بریم بیرون،ما هم یکی در میون میریم،ایندفعه رفتیم اوتول برگر که دیزاینش خیلی عالی بود

داری رانندگی میکنی😂

مهربوووون من

وقتی دوربین میافته دست گندم

این دفعه هم همبرگر

پازل جدیدت که با بابامرتضی رفتی گرفتی

این دفعه 80 تکه گرفتی و راحت حلش میکنی و دفعه بعد باید تعدادش بیشتر بشه

 

پسندها (5)

نظرات (3)

مامان گیلدا
23 بهمن 97 0:47
همیشه به شادی عزیزم😘
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
قربونت برم😘
مامان صدرامامان صدرا
23 بهمن 97 13:49
دختر زیبا و خوش لباس همیشه به عروسی😍
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم از لطفی که همیشه به ما دارید🌷
مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
23 بهمن 97 14:08
😘😘😘😘😘😘😘😘