گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 69

1397/12/26 12:30
435 بازدید
اشتراک گذاری

عشقدونه سلام

روزهای خیلی شلوغی و داریم میگذرونیم و من و بابا میدونیم که کم برات وقت میذاریم ولی تمام سعیمون اینه که همون مدت کم هم مفید باشه

این ماه دوسری مهمون داشتیم،سری اول عمه عالیه اینا و عمه اعظم اینا بودن که پنج شنبه 18 ام اومدن و یکشنبه 21 بهمن برگشتن و ما طبق معمول مغازه بودیم و خودشون تنها میرفتن بیرون،یه روز هم که تو شهر میخواستن دور بزنن شما باهاشون رفتی

سری بعد هممامان جون وباباجون بودن که 8 بهمن اومدن وجمعه 10 ام برگشتن

با پازلت همه رو سرگرم کرده بودی

یه شب رفتیم روبروی پارک شهر و بستنی خوردیم،بارون می بارید واز سرما می لرزیدیم😂

از اینکه کاری و باهم انجام بدیم خیلی لذت میبری و منم سعی میکنم تو همه ی کارها ازت کمک بخوام

قربون اون چشات که برق میزنه

بدون شرح😂

کارهای بهاری اومده و پدر دختر این ستو برداشتین

سلفی طور

روز مادر با بابا مرتضی رفتین و برام گل خریدین،البته صبحش بهم تبریک گفته بودی و خیلی ذوق کردم

با مامان جون تو باغچه مشغول باغبونی

یه عصر جمعه که بارونی بود و پیاده رو جلوی فروشگاه خلوت،بعد مدتها کلی ازت عکس انداختم

عاشــــــــــــــــــق اینم

کلاس زبانتو خیلییی دوست داری و تقریبا نزدیکه به مغازه و وقتی تموم میشه پیاده بر میگردیم و راجب به هر چیزی که سر راه میبینیم حرف میزنیم،مجسمه دکتر سمیعی زیر پل صابرینه و ما منتطر بودیم چراغ سبز بشه و برات از دکتر سمیعی و شغلش گفتم

عکسهایی که مربی باله مهد برامون میفرسته

 

پسندها (5)

نظرات (2)

گیلداگیلدا
26 اسفند 97 14:46
😍😍😍
مامان صدرامامان صدرا
29 اسفند 97 0:18
❤❤❤