گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

گندم طلائی ما

قربان تا غدیر 94+گوشواره دار شدن دخملی

1394/7/13 17:05
586 بازدید
اشتراک گذاری

دخملی مامان،3روز مونده بود به عید قربان رفتیم کیاکلا و13 روز موندیم و حسابی بهمون خوش گذشت

داشتم لباسهامونو جمع میکردم که دیدم ساکتو برداشتی و میگی دنگ بزنم بابا متضی بییم مامان جون

 

داریم میریم خونه عمه اعظم

 

نی نیه دختر عمه ام به دنیا اومده بود،رفتیم پیششون تا نی نیو دیدی با تعجب میگفتی پا داره(فکر میکردی عروسکه) 

یه مدت بود تا گوش کسی گوشواره میدیدی میگفتی دوشوایه میخوام،منم قصد داشتم حالاکه موهات تقریبا بلند شده چند ماهه دیگه سوراخ کنم که مامان جون گفت عید قربون سوراخ کن،یه روز قبل عید با بابا مرتضی و عمه عالیه رفتیم مطب،اولیو راحت گذاشتی و تا صدایه دستگاهو شنیدی جیغ کشیدی و نمیذاشتی گوش دیگه رو سوراخکنه،آوردیمت بیرون وکلی باهات حرف زدیم بردمت جلو آینه تا گوشواره تودیدی توگریه می خندیدی و میگفتی دوشوایه دارم،خلاصه دومیو به زور سوراخ کردیم ولی چون ذوق داشتی خیلی زود آروم شدی

قبل از رفتن به مطب

 

تو مطب،جدیدا اینجوری اخم میکنی وکلی هم همه قربون صدقه ات میرن

 

ببین چطور به آقای دکتر نگاه میکنی

 

عید قربون امسال هم با مامان جون اینا بودیم خونه عمو جمال

 

به تمام مراحل هم نظارت داشتی

 

 

یه پروانه پیدا کردم کلی باهاش سرگرم شدی،این عکسها رو سوگند ازت انداخته

 

 

 

 

در انتظار کبابزبان

 

خونه مامانجون اینا هم که طبق معمول تو حیاط بودی،حتی میگفتی بییون ایش بخورم(بیرون شیر بخورم)

 

 

 

همش میگفتی بییم نی نی مه لو دلم تند شده،داریم میریم بهشهر،البته سر راه رفتیم ساری خونه دوستم فاطمه،کلی با خاله فاطمه خونه شون دور زدی

 

بعد نهار با عمومهدی اینا رفتیم مهربان رود،جایه خیلی خوشگلی بود،حسابی از دیدنه این سرسره ذوق کردی حتی نذاشتی لباستو عوض کنم

 

این پسر کوچولو همنطور دنبالت بود،فدای دخملم بشم از همین الان خاطر خواه داره

 

 

همون ژست معروف

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اولین باری که چیپس خوردی خیلی هم خوشت اومده بود

 

 

 

همش دوست داشتی نزدیک آتیش بشینی

 

دلخوردلخور

 

بساط نقاشی هم که همه جا باید جور باشه

 

هر کی مشغوله یه کاری

 

 

قول داده بودم عکستو با نهالی که قبل از تولدت کاشتیم بگیرم که گرفتم

 

 

پارک محل

 

خونه عمه اعظم،جلسه زنونه بود ما هم دعوت شدیم

 

 

 

 

 

 

 

بازی دخترعموها

 

 

حسابی باغچه ی عزیزو شخم زدینخندونک

 

روز عید غدیر خونه ی عمو جمال وسبزه زن عمو سادات

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (4)

مامان هانیه
15 مهر 94 18:02
سلام به مامانی ودخترگلش خوبی عزیزم؟گوشواره دار شدنت مبارک خاله جون
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم عزیزم،خیلی بهمون لطف داری
مامان هانیه
15 مهر 94 18:03
به ما هم سر بزنید خوشحال میشم
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
چشم حتما عزیزم
گیلدا
15 مهر 94 21:49
همیشه به گشت و شادی. گوشواره دار شدنت مبارک عزیزم
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
مرسی خاله جونم
مامان شهناز
19 مهر 94 18:58
گوشواره دار شدن عشقققققققققققققققققققققققققققم مبارک.به سلامتی.....به وب ماهم سربزنید..
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
چشم عزیزم حتما