گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 76+جشن شکوفه ها

1398/8/10 20:37
510 بازدید
اشتراک گذاری

عشقدونه مامان و بابا کلاس اولی شده و ما کلی ذوق میکنیم،خیلییی مدرسه رو دوست داری و بیشتر از اون سرویستو،با آیلین تو یه سرویس هستین ولی یه کلاس نیستین،البته خودمون خواستیم چون فرصت پیدا کردن دوست های جدیدو از خودتون میگرفتین

توکلاستون 39 نفر هستین و حسابی شلوغه،اما معلمتون خانم ایمانی خیلی خوب میتونه مدیریت کنه و از لحاظ تدریس و رسیدگی به بچه ها هم خیلی راضی هستم،شما ردیف سوم مینشستی که هر هفته  معلم جاهاتونو عوض میکنه،هفته ی سوم ردیف پنجم بودی اومدی خونه میگی من اینجا رو بیشتر دوست دارم آخه میشه کارهای یواشکی انجام داد،پرسیدم مثلا چه کاری،میگی مثلا یه چیزی میبریم مدرسه نشون دوستهامون بدیم😏

سرویست ساعت 7.35 میاد و ما 6.45 بیدار میشیم تا برای آماده شدن و صبحوونه خوردن فرصت داشته باشی

24 شهریور تولدم بود که جلسه آشنایی با معلم تو مدرسه بود و من آوردمت مغازه پیش خاله مهسا و رفتم مدرسه وقتی برگشتم برام کیک گرفته بودین و تولدبازی کردیم

این ماه دایی یاسین اومده بود ویه هفته پیشمون بود

کلاس زبانتم شده دوشنبه ها عصر وپنج شنبه ها صبح

بریم سراغ عکسها

رفتیم شهر کتاب برای خرید مدرسه

روز 31 شهریور جشن شکوفه ها بود و شدیدا بارون میبارید و با بابامرتضی و آیلین اینا رفتیم مدرسه

قربون تو برررررم آخه من

باید یه کتاب هدیه می دادین به کتابخونه مدرسه،اول این کتابو انتخاب کردی اما بعدش که  متوجه شدی نمیارینش خونه پشیمون شدی و یکی دیگه بردی

دوستیتون همیشگی باشه عشقدونه ها

چون تو حیاط خییییلی بارون می بارید براتون تو سالن صف بستن و پشت معلمون رفتین تو کلاس

همه چیز منی

ساعت 11 اومدیم خونه و با دایی یاسین رفتیم مغازه تا با بابا بریم رستوران به مناسبت کلاس اولی شدن جوجه

شنبه ها ورزش دارین،اینم ست ورزشی ات

منتظر سرویس

اوایل می بردمت پایین و وقتی می اومدی خونه معمولا بابا خونه بود و می اومد پایین،بعد چند روز گفتی دیگه نمی خوایین بیاین  پایین خودم میرم،الان صبحها خودت میری پایین وجایی می ایستی که از آیفون ببینمت

مشغول نوشتن مشق

یعنی دو دقیقه می خوابم دوربین  ومیگیری دستت و از خودت عکس میگیری

جهارشنبه وپنجشنبه ها عصر میریم مغازه،مینی سیتی هم که نزدیکه

عاشق آزمایش کردن هستی،آزمایش این دفعه آب شدن یخ با نمک بود،من لوازم و در اختیارت میذارم تو هر کاری دوست داری میکنی وبعد در موردش حرف میزنیم

داری می چشی😂

لوبیا پلو نمی خوری خیلی،رفتم لوبیا خریدم که خودت خرد کنی تا شاید بخوری که بازم لوبیاهاشو جدا کردی

برای روز کودک گفته بودن پلاکارد درست کنید،چند تا طرح بهت نشون دادم یکیو انتخاب کردی و من کشیدم و شما بریدی و چسبوندی

شبش هم با خاله مهسا رفتیم باز باران و کادوهاتو گرفتی

اینم از کادوهات

اینو خاله مهسا گرفته برات البته تو هم براش یه فرفره گرفتی

باید اون گوی و بندازی تو کاسه

پارک روز جمعه ای و دوچرخه سواری

تمرین ریاضی

12 مهر تولد خاله مهسا بود و پنج شنبه بود و بعد کلاس براش کادو گرفتیم که یه دفتر رنگ آمیزی بزرگسالان بود و مدادرنگی

 

پسندها (7)

نظرات (5)


10 آبان 98 21:51
ای جان چقدر نازه دخترتون

10 آبان 98 21:51
اگه دوست دارید من رو هم دنبال کنید
عمه فروغعمه فروغ
11 آبان 98 11:05
کلاس اولی شدنت مبارک دختر گل😘 موفق باشی❤
mahsamahsa
15 آبان 98 9:41
گندم جان کلاس اولی شدنت مبارک و انشالله همیشه شاد و خوش باشید🌷
گیلداگیلدا
3 آذر 98 8:39
گندم جون کلاس اولی شدنت مبارک عزیزم همیشه موفق باشی😍