گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

گندم طلائی ما

عید93وخانواده سه نفره ما

1393/1/28 0:18
427 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک ناز من با ی عالمه حرف اومدم: 

اول اینکه دخترکم تو 10 ماهگی به خوبی راه میره البته هنوز آروم میری ولی کل خونه رو راه میری و دوست نداری بشینی،اولین قدمتو تو هفته ی دوم عید برداشتی و تو این دو هفته خیلی پیشرفت کردی گلم

 

مامانی اصلا با اسباب بازی هات بازی نمی کنی و به چیزهایی که دست مامان و بابا میبینی علاقه داری

 

همش سر کابینت هایی و تا حالا هم چند تا تلفات داشتیم،دیروز به بابا گفتم برا کابینت ها قفل بزنیم،دیگه چیکار کنیم از دست آتیش پاره

 

بو و بابا رو هم علاوه بر قبلی ها میگی 

ی هفته قبل عید عزیز و عمو محسن اومدن رشت 2 روز موندن و با هم برگشتیم،ی روز با هم رفتیم کاسپین وای خیلی سرد بود اصلا نتونستیم لب ساحل بریم

 

 

 

عاشق این عکستونم 

 

اینم گندمی و بابایی لحظاتی بعد از سال تحویل 

 

روز 6 عید رفتیم کرج برا جشن عقد دختر عمو زهرا مامان،تو عروسی که شما همش خواب بودی،تو اون سر و صدا چطوری میخوابی مامان؟آخر شب هم وقتی برگشتیم شما از خستگی اینطوری شدی:

 

فردا هم برگشتیم ولیییییییییییی به یه ترافیک سنگین خوردیم و به سختی رسیدیم خونه

دوشنبه 10 فروردین به افتخار دندون در آوردن شما آش پختیم و جشن گرفتیم

 

 

 

یادم رفته از گیفت مهمونها عکس بگیرم ولی برات میذارم،ی قاب عکس شکل دندون بود با ی عکس خوشگل از دختر گلم 

11 فروردین رفتیم بهشهر خونه عمو مهدی و شب هم اومدیم ساری خونه دوست مامانی خاله فاطمه که سه سال بود ندیده بودمش و دلم براش خیلی تنگ شده بود،مثل همه جاهای دیگه اونجا هم آتیش پاره بودی

آبرو نذاشتی برام دختر

 

و اینم سیزده بدر گندمی 

  

مامان فدای دندون های دخترش شه

 

این سبزه خوشگل سبزه زن عمو ساداته 

یواشکی شیرینی گرفتی گاز زدی 

 

گندمی وبابا جون دارن قدم میزنن

خواب قبل از ظهر تو اون آفتاب خیلی چسبید به دخترم 

خیلیییییییی خوشگل میخوابی مامان وقتی میخوابی صد بار بیشتر عاشقت میشم،عاشق معصومیت فرشته کوچولوم 

16 فروردین برگشتیم رشت و زندگی به روال عادی برگشت 

این کارها یعنی بخشی از زندگی عادی تو چهاردیواری سه نفره مون 

 

 

 

تمام دنیا:هیسسسس   دخترکم خوابه 

 

پسندها (2)

نظرات (0)