ماه نگار 109
سلام عشقدونه
داریم روزهای گرم تابستون رو می گذرونیم ولی خداروشکر مثل پارسال برق ها قطع نمیشه،من عصرها اکثرا فروشگاه هستم و کلاسهاتو با بابا میری
یکم تیر تولد بابامرتضی بود که با بچه ها نقشه کشیدیم و سورپرایزش کردیم
رفته بودیم کارنامه بگیریم و وقتی معلمتونو بغل کردی من گریه ام گرفت،آخه دیگه این مدرسه نمیری وفقط تا پایه سوم داشت
یه جمعه رفتیم آبشار میلاش سمت رحیم آباد
یه خونه تکونی حسابی هم داشتم تو این ماه که دکور اتاقتو عوض کردیم و موکتشم در آوردیم و خیلی دلباز شده
قبل تغییر دکور،دوباره مثل پارسال اتاق پرو درست کرده بودی
بعد تغییر دکور
ثبت نام تو مدرسه ی جدید که ادامه ی همونه فقط مکانش عوض شده
برای عیدقربون هم رفتیم کیاکلا و مثل هر سال باباجون وعموم وعمه ام باهم قربونی کردند وامسال خونه ی باباجون اینا بود،ما از پنجشنبه رفتیم و تا دوشنبه که فردای عیدقربون بود موندیم،یه روز هم بهشهر بودیم
قرار مادر دختری،پیاده روی تو بلوار رامسر
داشتیم می رفتیم خونه ی عزیز نیروانا رو هم با خودمون بردیم
کادوی زندایی برای تولد شما یه دستبند بود و یه مجسمه ی فرشته که خیلی ذوق کردی و رفته بودیم بهشهر به مهگل پز میدادی و میگفتی زنداییم برام دستبندطلا گرفته😆
روزعیدقربون
بابا مشغول پاک کردن کله پاچه
بعدازظهر عید هم هلما اینا با فامیل های باباش میخواستن برن بیرون وباهاشون رفتی
یه روز که شهرداری کار داشتیم رفتیم کتابخانه ی ملی رشت