پاییز و یلدای 1403
سلام عشقدونه
تغییرات زیادی زندگی مون کرده و اولش برات سخت بود،من بالاخره تصمیم گرفتم که با رشته ای که تحصیل مردم برم سر کار و موفق شدم مسئول فنی یه شرکت بشم و خیلی خوشحالم،بعد اون همه درس خواندن اونم با شرایطی که من داشتم،مخصوصا تو مقطع ارشد که کوچولو بودی و ما هم دست تنها خیلی حیف بود که تو خونه نشسته بودم،تا پارسال که خدارو شکر کسب و کار خودمون رو داشتیم و نمیشد،بعد جمع کردم فروشگاه نمی تونستم تو خونه بمونم و رفتم دنبال کار
برای شما سخته چون من نهار خونه نیستم ولی پول تو جیبی خوبی میگیری و یکم راضی شدی😂
کلاس ششمی شدی و ارشد مدرسه🥰
کاردستی داشتین و هر کسی تو گروه باید یه قیمتی از کامپیوتر رو می ساخت
۱۷مهر عروسی پسردایی پیمان من بود و رفتیم یه سه چهار روزی موندیم
لباست مثل همیشه کار خاله ماریا بود و مثل همیشه عاااالی
سالن شهریار قائمشهر عروسی بود و بسیار شیک بود
موهات رو مانیا بافته بود و با اینکه اولین بارش بود مو اضافه می کرد تمیز در آورده بود و خیلی بهت می اومد
تولد نورا جون با بچه ها قرار گذاشتیم و رفتیم کافه و سورپرازش کردیم
مامان جون و بابا جون اومده بودن و با هم رفتیم ملاط
از هنرهای بعد ژیمناستیک
شب هالووین مثلاً خودتو گریم کردی
رفته بودیم آرش مال دور دور، اولین بار بود رو پل شیشه ایش میرفتیم
یه آخر هفته بابا منجیل کاری داشت و ما هم باهاش رفتیم
بعدشم هم یه جای خوب تو حلیمه جان پیدا کردیم و نهار خوردیم
یه آخر هفته ی دیگه هم قرار بود بریم تله کابین حیران و چون تعطیل بود رفتیم سورتمه تالش
یه برف کوچولو هم داشتیم
و مامان شاغلت
ویو جذاب پنجره اتاقت
شب یلدا امسال هم به زهرا اینا گفتیم بیان پیشمون
جشن یلدا مدرسه
اکیپ دوستای صمیمی
میزهاتونو شکل کرسی گذاشتیم و دور هم نشستید