فروردین و اردیبهشت 1403
سلام عشقدونه
عید امسال از 28 اسفند رفتیم کیاکلا وسال تحویل خونه ی عزیز بودیم،بابا تا 4 ام موند و عید دیدنی رفتیم و بعدش برگشت رشت و دوباره 9 ام اومد،ما هم تو این مدت عید دیدنی رفتیم و استراحت کردیم،چون ماه رمضان هم بود و من روزه بودم و در کل خیلی به استراحت نیاز داشتم
از اول اردیبهشت هم کلاس ژیمناستیک میری و خیلی دوسش داری
وقتی عید دیدنی از خونه ی عمه برمیگشتیم دور میدون حمزه کلا بابل جشنواره بود،رفتیم یکم چرخیدیدم و موسیقی سنتی هم داشتن
دایی یاسین هم هفتم مرخصی اش تموم شد و برگشت پادگان
عیدی هم برات کالیمبا خریدیم که چندتا آهنگ هم باهاش یاد گرفتی
اینجا داشتی آهنگ خونه ی مادربزرگه رو میزدی و فیلم گرفتم که خیلی حس خوبی داره
روز عید فطر هم رفتیم بندر کیاشهر وموزه اداره شیلات که بناهای قدیمی داره و لوکیشن فیلمهای مختلف بود و وقتی توش قدم میرنی حسرت میخوری به خاطر تاریخی که گذشته،خیلی محوطه ی قشنگ ودلبازیه
بعدش هم رفتیم پل چوبی کیاشهر و برای نهار هم پارک جنگلی رفتیم و بازی کردیم ونهار خوردیم و حدود ساعت 4 بارون شروع شد برگشتیم خونه
اینجا هم مقبره ی استاد معین هست که تو آستانه ست و سر راه که میرفتیم کیاشهر نگه داشتیم
اینجا بنای اصلی موزه هست
کالیمبا همراهت بود و آهنگ سلطان قلبها رو میزدی و یه خانم وآقا خواستن دوباره براشون بزنی و فیلم گرفتن وکلی تشویقت کردن
روز اردو
برای نهارت مرغ سوخاری درست کردم
روزمعلم هم پول جمع کردیم و براتون جشن گرفتیم،سه هفته ی آخر سال براتون معلم فرستاده بودن و ما فقط برای شما جشن گرفتیم و قسمت بیشتر پول رو براتون کادو وخوراکی خریدیم و بخشی هم برای معلم های مختلف و معاون هایی که تو این مدت بهتون درس دادن کارت هدیه گرفتیم
خانم صفاپور،معلم ورزش مهربونتون
معلم جایگزینی که فرستاده بود،خانم محجوب
کادو هم یه تخته شاسی بود و لوح تقدیر
من روز معلم با یکی دیگه از مامانها مدرسه بودم و شما هم اینجا دست به دعا هستین با خودمون ببریمتون
معلم مهارتهای زندگی که خیلی دوسش داشتین خانم باقرنیا
31 فروردین رفتیم سمت رستم آباد وغار دیورش،این غار فقط چند روز در سال پرآبه و باقی سال خشک،مسیر سختی داشت و همه میگفتن بابچه نرید ولی ما به هر قیمتی بود رفتیمو از اون مسیر و در انتها غار خیلی لذت بردیم
مثل این رودخونه من تا حالا ندیده بودم،پرآب وسفید و خروشان
بعد ازدیدن غار کنار رودخونه نهار خوردیم
تو مسیر پر بود از گندمزار ومزارع کلزا
یه روز بارونی وبازم اردو حیاطی
20 اردیبهشت رفتیم ماسوله،همیشه روز میرفتیم و شبشو نمی دیدیم،این دفعه عصر رفتیم و از شب ماسوله خیلی لذت بردیم
از کتابفروشی ماسوله کتاب هری پاتر رو گرفتی
بعد از گشتن تو ماسوله اومدیم فومن و تو این باغ رستوران شام خوردیم
روز آخر مدرسه که 26 اردیبهشت بود
مثل سالهای قبل با آیلین برگشتین خونه و با هم گودبای پارتی گرفتید،عصر هم آیلین باهات اومد باشگاه و بعدشم سه تایی رفتیم بستنی خوردیم و آیلین و بردیم خونه شون
روز آخر مدرسه با معاونین تون خانم حسن زاده و فرزادی که تو نبود معلمتون خیلی هواتونو داشتن
برای کادو روز دختر هم پالت سایه و آبرسان و شوینده و این قرتی بازی ها رو می خواستی
افتادی به جون اتاقتو حسابی تمیز کردی وکتاب دفترهای پنجم رو جمع کردی
وقتی شام با گندم باشه😍
داری word تمرین میکنی و خلاصه یکی از کتابهاتو مینویسی
تولد زینب جون