مرداد و شهریور1403
سلام عشقدونه تابستون امسال منظم ژیمناستیک رفتی و خداروشکر خیلی دوست داری،ترم آخر شنا هم پنج شنبه ها می رفتی و دیگه شنای پروانه هم یاد گرفتی کلاس زبان هم هفته ای دو روز بود یه اتفاق خیلی خیلی تلخ هم داشتیم،پسر کوچولوی دختر داییم فوت کرد و ما رو تا ابد داغدار کرد مامان جون و باباجون اومد بودن پیشمون و رفتیم شیلات کیاشهر آیلین گاهی می اومد خونه مون و با هم ریاضی تمرین میکردید و بعد بازی آب بازی تو حیاط سنگ کاغذ قیچی بازی میکردید و هر کی می باخت اون نایلون آب رو تو سرش می ترکوندید اردو تابستونه یاد کفش اسکیتت افتادی و پوشیدی یکم دور زدی با آیلین و دینا و نورا و ما...