ماه نگار61
عشقدونه سلام تو ذهنم خیلییی حرف هست برای نوشتن امیدوارم بتونم همه شونو کم کم برات بنویسم،دختر مهربون من بازی کردن هات عوض شده و همش دوست داری در قالب یه نقشی فرو بری و بازی کنی و ما هم که بخواییم باهات بازی کنیم باید دیالوگهایی که از قبل بهمون میگی و بگیم،به بابا مرتضی میگم گندم فیلمنامه نویس میشه از فیلمهای ماه رمضون بچه مهندس و دوست داشتی و خیلی احساساتی میشدی و می اومدی بغلم میکردی و میکفتی مامان هیچ وقت منو نذار جایی و بری به شدت به من وابسته ای و دم به ساعت میای بغلم میکنی و خیلی حواست بهم هست،البته اینم بگم منم همینطورم،نمیدونم درسته یا نه،اولویت زندگیمون شدی،راحتیت،خوش گذشتن بهت و ...،زمانی بهمون خوش میگذره که ش...