36 ماهگی عشقدونه
یکی یدونه مامان خرداد که میشه من همش روزهایه با هم بودن مونو از اول مرور میکنم،اواخر بارداریم توذهنم میاد و روز زایمان و اولین هایی که با تو تجربه کردم خیلــــــــــــــــــــــــــی دوستت دارم عشقدونه این ماه از 30 اردیبهشت رفتیم خونه مامانجون و دو هفته موندیم،خیلی جاها رفتیم و حسابی خوش گذروندیم،ولی حسابی دلمون برای بابا مرتضی تنگ شده بود،شما با اینکه سرت حسابی گرم بود چند روز آخر میگفتی پس کی میریم خونه مون،خسته شدم،دلم میخواد تو تختم بخوابم،دلم برا بابا مرتضی تنگ شد حسابی بلبل زبون شدی،هنوزم ح رو خ تلفظ میکنی البته وقتی بهت میگیم مثلا بگو با هم درست میگی ولی وقتی داری توجمله ازش استفاده میکنی میگی با خم تی ...
نویسنده :
مامان منیژه و بابا مرتضی
11:43