ماه نگار45
عشقدونه ی خونه ی ما اسفند شده و بدو بدوها هم شروع شده
با اینکه ما عید اینجا نیستیم ولی یواش یواش خونه تکونی کردم،خریدها هم کم کم انجام دادیم البته هنوز یکمی مونده و فرصتشو ندارم،حسابی مشغول کیف دوختن هستم
این روزها که سرمون گرمه خیلی بهوونه گیر شدی و همش میخوای باهات بازی کنیم،یا من یا بابامرتضی باید باهات بازی کنیم،اصلا تنهایی خودتو سرگرم نمی کنی،بعدعید میخوایم بذاریمت مهد،آخه همش میگی و واقعا احتیاج داری با هم سن و سالات بازی کنی و تخلیه شی
این ماه یه جلسه ی دیگه دندون پزشکی داشتی و رفتیم روی یکی از دندونهات روکش گذاشتیم،این دفعه یکم اذیت شدی و اصلا روکشو دوست نداشتی و میگفتی درش بیار،احساس یه چیز اضافه تو دهنت داشتی
یه مشکل دیگه این ماه هم یه زیگیل مسخره زیر لبت بود که در اومده بود و رو مغزم بود،وقتی خیلی ریز بود بردیمت دکتر ولی برنداشت و گفت خودش می افته ولی نیافتاد و بزرگتر شد و دوباره رفتیم دکتر و لیرزش کرد،قبل شما یه پسر بچه 10-12 ساله رفته بود تو و خیلی گریه کرده بود برای همین ترسیده بودی و یکم گریه کردی
مامان جون و باباجون اومده بودن پیشمون و یه برف حسابی باریده بود و حسابی موندن پیشمون البته بابا جون بد سرماخورده بود تمام مدت خواب بود و اصلا حال نداشت
یه اتفاق دیگه ی این ماه هم گم شدن گردنبندت بود،یه دفعه تو حمام که داشتی خودتو می شستی گفتی مامان گردنبندم نیست،اصلا نمی دونیم کجا افتاده،آخه قفلش خیلی سفت بود و به احتمال زیاد پاره شده و چون همیشه تو لباست بوده معلوم نیست کی افتاده،کل خونه روگشتیم،خیلی هم براش ناراحتی و همش میگی،من اصلا ناراحت نشدم آخه شب قبلش خواب بدی دیده بودم ولی تعبیرش خوب بود،فرداش دقیقا این اتفاق افتاد و منو بابا هم گفتیم فدای سرش
بابا مرتضی پنجشنبه زود اومده بود خونه و قبل ظهر رفتیم پارک
جنگل پشت خونه و برفهای مونده از قبل
تو موشــــــــــــی منی
عاشق اینم شما بازی کنید و من نگاه تون کنم
نوبت بعدی دندون پزشکی و روکش گذاشتن
شب 22 بهمن رفتیم میدون شهرداری تا آتیش بازی ببینیم،ولی ضد حال خوردیم و آتیش بازی نداشتن،او وقت شب بری اونجا دیگه بوی کباب نمیذاره بی تفاوت از کنارش رد بشی
موهای بع بعی رو دو تایی بستی
دوباره برف و این دفعه خیلیییی شدید
برف باعث شد مامان جون و باباجون بیشتر پیشمون بمونن وخوش به حال ما شد
بعد 4 روز از خونه رفتیم بیرون و مامان جون کفش خرید
سرسره بازی رو برفها
ایشالله سایه تون همیشه روی سرمون بمونه
دردونه ی منی
آخه من این ژستهاتو کجای دلم بذارم
کوله پشتی تو مامان جون هنرمندت بافته برات با کلی عقش و قربون صدقه
آخه من اخمالو بودنت هم دوست دارم
رفتی صندلی تو آوردی و بالای تخت نشستی میگی اینجا عکسش قشنگ میشه
چشم بادومی من
این ها لوله های اسپیرومتریه که بابا بعد معاینات آورده بود خونه و داری باهاش بازی میکنی
قربون خلاقیتت
اینم اولین بسته ی پستی گندمی
یه نقاشی کشیدی وگفتی اگه گفتی کیه،گفتم نمی دونم مامان،میگی: مامان تویی،من نیستم،آخه گردنبند داره ولی من که گردنبند ندارم
با خانم قوری خوابیدی
یه جمعه رفتیم کاسپین آخه هوا خیلی خوب بود و رفتیم که یکمی بازی کنی
اینم کلاه و خانم قوری که مامان جون برات بافته و حسابی دوسش داری
دردونه مهربون من
رنگی رنــــــــگی من
آخه من میمیرم برای اون بند لباست که همیشه درگیرشی
بابا مرتضی خانم قوری و سر میداد و شما میگرفتی
محو مرغابیا شده بودی
دستبند ست مامانی ودخملی
بعد بازی رفتیم بازار و دور زدیم وقتی خسته شدیم و خواستیم برگردیم گفتی چایی می خوام بشینیم یه جایی چایی بخوریم
اینم محتویات بسته ی پستی،مجله نبات کوچولو که حسابی عاشقشی و از دستت نمی افته
بازم وروجک
گل من تو گلخونه
بعدش بستنی توت فرنگی توحیاط
بابا خیارشوری گرفته بود و خواستم بشورم،گفتی من میشورم،بعد شستن دیدم کلی از خیارهارو گاز زدی بعدشم میگی میخواستم ببینم تمیز شده یا نه
یه جمعه ی دیگه و پارک ملت
سرسره اش بلند بود و می ترسیدی بری توش بابا که اومد بالا ازش سر خوردی
دخترم داره به مامانش تو خونه تکونی کمک میکنه
بعد برداشتن زگیلت