گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

گندم طلائی ما

روزانه های43 ماهگی

1395/10/27 10:38
232 بازدید
اشتراک گذاری

یک عدد مامان تنبل سلام میکنه عشقدونهچشمک

این روزها سرم گرم چرم دوزی شده و زیاد وقت آزادندارم،شماهم اصلا عقب نمی مونی و هر کاری که میخوام بکنم پیش قدمی و دلت میخواد انجام بدی،خلاصه مادر دختری کار می کنیم

یه وقتهایی هم البته خسته میشی از کار من،میگی بیا بازی و قربونت برم خستگی ناپذیری،معمولا هم دوست داری تو اتاق ما یا خودت بازی کنیم چون میدونی اونجا شش دنگ حواسمون به بازی و شماست

تازگیا برای بازی بابا رو بیشتر از مامان قبول داری چون بابا به بازی بیشتر هیجان میده ولی با من معمولا نقاشی وکاردستی و اینجور کارها رو دوست داری،بازی جدیدمون ململه(معلم)بازی هست،یه کاغذ چسبوندیم بالای تختمون و به نوبت معلم و بچه ی مدرسه میشیم(بچه ی مدرسه از کلماتی که خودت ساختیخندونک)

یه بار رفتیم پارک و یه میوه کوچولوکاج پیداکردی میگی بیا ببین برات آبلابو آوردم(آلبالو)

بابا بهت میگه بگو خانم معلم آلبالو داد،میگی خانم ململه آبلابو دادقه قهه

این ماه به خاطر فوت عموی بابا مرتضی 4 روز کیاکلابودیم خدا رحمتش کنه شوکه شدیم از فوتشون،اون روزی که راه افتادیم صبح خیلی زود بود و یک ساعتی تو ماشین خوابیدی و دیگه نخوابیدی و منم که رفته بودم برای مراسم تشییع و نبودم که بخوابونمت،بعدازظهر هم خواهرهای زندایی بودن خونه مامان جون و شبشم که شب یلدا بود و خلاصه وقت خواب حسابی لج گرفتی،وقتی خسته میشی دیگه کلافه میشی،و یه روز هم رفتیم خونه دایی امین و با خواهرهای زندایی حسابی بهت خوش گذشت

حالا بریم سراغ عکسها

 

یه هوای عالی وبازم پارک

معلومه که چقدرم بهت خوش میگذرهخنده

میخواستی این شاخه رو بشکونی 

پروژه دوست یابی

معمولا خوراکی وکتاب میبریم وبعد کلی بازی میشینیم یه استراحتی میکنیم

تازگیا تو این پوزیشن تی وی می بینی،بابامرتضی هم که بهت اضافه شده،دارین فیلم لیسانسه ها می بینین بابا اینطور میخنده

کتاب خونی پدر ودختری

اینم از معلم بازی ما

آخه من مردم برای اون 3 نوشتنت 

با زندایی و مامان جون و خاله حکیمه وخاله ملیکه رفتیم دریا

تو خود خود عشقی

عاشقتونـــــــــــــــــــــــممحبت

داری چترو تو قایق می شوری

باغ که میایم اول میری سراغ مرغ وجوجه های همسایه

رفته بودیم یکم پرتغال بچینیم داری کمک میکنی

هایپر سنتر تنکابنه اینجا،دلت خواست بری اون تو عکس بندازی

یه روز دیگه و بازم بوستان کشاورز

قربون چشـــــــــــــــــــــــات

اینم از اولین کیفی که درست کردم برای شما،وکمربند و چند تا گل سر

سالاد الویه نمیخوری ولی موادشو اینطوری می خوریمتفکر

مامشتری ثابت فشن داگیم،بالاخره قسمت شدجناب هاپو رو از نزدیک ببینیم

خانه بازی وروجک

عاشق استخر توپی

پسندها (3)

نظرات (1)

گیلدا
10 بهمن 95 15:58
43 ماهگیت مبارک گندم طلایی افرین به مامان هنرمندت