گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

گندم طلائی ما

سی وهشت ماهگی ومهمون هامون

1395/5/18 20:14
450 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دردونه ی خونه مون

دخترکوچولویه ما این روزها حسابی کنجکاو شده ودائما داره می پرسه چرا چرا؟ یعنی چرا گفتنت قطع نمیشه اصلا انگار جوابهامون قانعت نمیکنه،البته من همش سعیم اینه که بهترین جوابهارو بهت بدم ولی فکر میکنم سوالهات تا یه جایی کنجکاویه و از یه جایی به بعد دیگه بازی میشه،برای همین من معمولا سوالتو با سوال جواب میدم و میگم خودت چی فکر میکنی 

داشتیم باهم توپ بازی می کردیم آرنجتو نشون میدی میگی این چیه؟میگم آرنج،میگی چرا آرنجه این باید زانو باشه زانوی دستمتفکر

خونه ی مامان جون بودیم خیلی شیطونی میکردی،یه بار اومدم صدات کنم گفتم گندمک، دایی امین میگه این دیگه گندمک نیست چیپس فلفلی شدهقه قهه

ازوقتی باشگاه میری شیطنتهات دارن یواش یواش رو میشن،همش در حال معلق و بپر بپری و میگی منو تخسیس(تشویق) کنینخندونک

عاشق توت فرنگی کوچولو شدی و همش داری سی دی هاشو نگاه میکنی

توجاده بودیم نزدیک یه مسجد یه یا حسین بزرگ به رنگ سبز نوشته بود که روش یه پرچم قرمزبود میگی اینجا خندوانه داره

دایی امین صدات کرد حاج خانم،بهش میگی من خاچ خانم نیستم مامان زندایی خاچ خانمه

این ماه دو گروه مهمون داشتیم،اولیش دایی امین وزندایی مهدیس بودن که 4 مرداد اومدن و دو روز پیشمون بودن،سری بعدی مهگل و مامانو باباش بودن که پنجشنبه اومدن و تا یکشنبه عصر بودن

عکسهاتم میذارم ادامه مطلب

هوا گرم شده حسابی و آب بازی خیلی می چسبه

با زهرا اینا رفته بودیم کاسپین

بالاخره تونستیم حروف اسمتو ببریم جایی که می خواستم و عکس بندازیم

آخه من این ژستهاتو کجایه دلم بذارم

عزیز دلمی تووووووو

یکمی هم اخمالو

از سری ژستهای من در آوردی گندمی 

آخه من قربون اون قیافه نگرانت بشم

دیگه صدات در اومده بود و ترسیده بودی

اینجارو خودت ایستادی و گفتی عکس بندازم

من اسکله روخیلی دوست دارم و قدم زدن کنارش بهم آرامش میده،کالسکه شمارو برده بودیم که اگه خسته شدی بشینی ولی مثل اینکه شما هم قدم زدنو دوست داری

قهری مثلاچشمک

بعداز کلی قدم زدن و عکاسی نشستیم و شام خوردیم

اسمتو چسبوندم به در اتاقت وعدد 3 روهم زدم بالای تختت،راستی یادم رفته بود که بگم اتاقهامونو با هم جابه جا کردیم البته حدودا یک سالی میشهچشمک،چون اون اتاق برای شما کوچیک بود وکم کم هم وسیله هات بیشتر میشد دیگه اتاق بزرگه روتقدیم شما کردیم

بازی جدیدته،صندلی رومیندازی وروش تاب میخوری

جوراب شلواری هاتو ردیف کرده بودی و یکی یکی پوشیدی،کلا همه چیو اینطوری کنار هم میچینی مثل عروسکهات،قرصها،..

هر دفعه این عکسو میبینم کلی قربون صدقه ات میرم

یه آخر هفته ی دیگه،سد سنگر

بعد از کلی آب بازی بابا اومد نشست تا عصرونه بخوریم ولی داری غر میزنی که بریم تو آب،ولی عصرونه اش خیلی چسبید

اینم سرگرمی این روزهای من

داری منو خیس میکنی

وقتی داشتیم برمیگشتیم خونه تو راه شهر بازی دیدی و ما هم که گوش به فرمان 

این سرسره بادی خیلییییی بزرگ بود من می ترسیدم ازش بالا بری ولی بابامرتضی خیلی دوست داشت همش میگفت چقدر خوبه،گندم ازش بالا میره من کیف میکنم

یه آخر هفته ی دیگه با عمو صادق(به قول شما صاقد) وخاله سهیلا رفتیم دریا،من خیلییی وقت بود تو آب نرفته بودم ولی اون روز رفتیم تو طرح وحسابی شنا کردیم واین ماشینم اونجا برات گرفتیم و باهاش کلی خوش گذروندی

الانم تو خشکی عروسکاتو سوارش میکنی

کریر سواری

سه شنبه 5 ام با دایی امین اینا رفتیم قلعه رودخان

با کفشت رفتی تو آب وایسادی،کلا آب می بینی از خود بی خود میشی

برای رسیدن به قلعه 1020 تا پله رو باید بالا بری حالا فکرکن شیب هم داشته باشه،من چند بار رفته بودم ولی چون ایندفعه شما همراهمون بودی میترسیدم،خلاصه به هر زحمتی بود رفتیم و برگشتیم ولی تا دو روز پاهامون درد میکرد

البته من تنهایی عمرا نمی تونستم ببرمت و بیارمت،همش همراه دایی و زندایی و خواهر های زندایی که بهشون میگی خاله بودی،از بس من دستتو محکم میگرفتم دیگه دست منو نمی گرفتی

ولی خدایی مسیر بی نظیری داره،مخصوصا اوایلش که از دو طرفت رودخونه جریان داره

داخل قلعه

اینجا قشنگ معلومه حسابی خسته شدی

حسابی از خجالت لباستم در اومده بودیدلخور

البته اینم بگم کل راهو غر زدی که بریم روخدونه(رودخونه)

خستگیت در رفت وقتی آبو دیدی،آب خیلی سرد بود ولی حاضر نبودی بیای بیرون

داری خواهش میکنی بیشتر تو آب بمونی،آخه من قربون اون قیافه لوست برمبوس

چهارشنبه یکم بارون می بارید تا ظهرخونه موندیم بعد از ظهر رفتیم کاسپین،اینجا تو بازار نشستیو بهم میگی عکس بگیر،یعنی یه جایی که من میگم وایسا عکس بندازم میری واصلا توجه نمیکنی ولی ....

مهمون های بعدی مهگل ومامان وباباش بودن

صبح جمعه با اینکه شدیدا بارون میبارید راه افتادیم طرف سیاهکل ودیلمان ورفتیم آبشار لونک

 

خیلی خوشگل بود ولی هم بارون میبارید و یکم سرد شده بود و هم خیلی شلوغ بود و برای همین زود برگشتیم و یه آلاچیق گرفتیم ونهار خوردیم

تو آلاچیق با مهگل دالی بازی میکنی

وای که هوا عالی بود و صدای بارونم می اومد و فضارو بهتر میکرد

تو خونه هم بین دوتا مبل تاب میخوردین وحسابی سرتون گرم میشد

شنبه رفتیم سقالکسار وکنار سد یکمی قدم زدیم وبرگشتیم یه پارک جنگلی و نهار خوردیم و تا عصر بودیم و برگشتیم خونه و شب رفتیم شهرداری دور زدیم

دختر گاوچرونخندونک

کلی هم مرغ و اردک بود و شما دوتا دنبالشون میکردین

گل پوچ باپوست تخمه 

پیاده روی تو میدون شهرداری

مهمون هامون لطف کردن و برای شما هدیه آوردن،مخلوط کنو دایی و زندایی آوردن(به قول زندایی مهدیس جهازت داره یواش یواش تکمیل میشه)،عروسک طوسی که اسمشو گذاشتی النا رو مامان زندایی زحمت کشیدن وعروسک صورتی رو هم مهگل جون آورده و اسم اونم صورتیه

شیطنت ها ادامه داره دیگه وکارجدید یاد گرفتی

پارک به وقت 12 شب

عمارت کلاه فرنگی که تو پارک محتشمه

یعنی بلند شدن موهات یکی از آرزوهای منه،به پیشنهاد یکی از دوستان حنا بیرنگ و سدر و مورد و پودر نخود و تخم مرغ و ترکیب میکنم و میذارم رو موهات،یکم غر میزنی ولی سرگرمت میکنم تا یکی دو ساعت بمونه،الانم داری تو حموم با قایق کاغذی بازی میکنی

سی دی ها رو چیدی ومیگی گل درست کردم

و دخترک و بابایی

خاله ایده و آرنیکا دوهفته نبودن رفته بودن فیلیپین،شما همش سراغشونو میگرفتی وگوشی منو میگرفتی میرفتی پیج آرنیکا و میگفتی میخوام عکسهای دوستمو ببینم

خاله لطف کردن و برای شما یه لانچ بگ خوشگل و یه شلوارک و یه کتاب و یه بسته شکلات سوغاتی آوردن،برای منم یه تاپ و شلوارک

اون کتابA,B,C رو رفته بودیم آزمایشگاه برای چکاب جایزه گرفتی،وقتی خانمه ازت خون گرفت صدات در نیومد و خانمه میگفت آفرین دخترگل خستگیو از تنم بردی،وقتی اومدیم بیرون همه با تعجب نگات میکردن و منم اومدیم خونه برات اسپند دود کردم و آیت الکرسی خوندم،البته قبل از اینکه بریم کاملا برات توضیح داده بودم که قراره کجا بریم و چیکار کنیم وچند تا نیشگون کوچولو ازدستت گرفته بودم و گفتم دردش این جوریه

عاشق این نقاشی هستم خیلی برام جالبه

دوچرخه سواری توحیاط

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

ابوالفضل جون
21 مرداد 95 10:16
سلام گندم جون...چقده خوشتلي تو...وبت هم خوشتله...تو هم مثل من سالاد ماتاروني دوست داري...من عاشقشم...راستي به منم سر بزني...منتظرتما...باي باي