گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

گندم طلائی ما

روزانه های سی ودو ماهگی

1394/12/6 12:25
254 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم با تاخییر ســـــــــــلام

البته تاخیرم دلیل موجه داشت حسابی سرمون شلوغ بود از 7 بهمن رفتیم کیاکلا و 3 اسفند برگشتیم،دوتا عروسی داشتیم وچون لباسمون رو زنعمو سادات می دوخت باید زودتر می رفتیم برای پرو

اول عکسهاروبرات میذارم بعد میام کارهای این ماهتو می نویسم

امسال کلی لباس برات بافتیم هم من هم مامان جون،این شنل وکلاه روخودم برات بافتم

 

 

ناز داری حسابی گل من

 

 

یه موقع هایی حس عکس گرفتنت میاد،این شلوار پیش بندیوگرفتم با این شنل بپوشی خیلی هم بهت میاد

 

 

موش کوچولویه من

 

خواستی نی نی وببعی هم تو عکست باشن

 

حسابی تو خونه کمکم میکنی،داری لباسهاتو میندازی تو ماشین

 

دومینوتو آوردی میگی زرافه درست کن،بعدش رفتی ماشین آوردی میگی رفت پاگینگ 

 

خانه بازی وروجک

 

عاشق نقاشی هستی

 

این ماه هفته ای یه بار گذاشتمت مهد خیلی دوست داشتی

داریم میریم مهد

 

 

دختر است دیگر گاهی دلش میخواهدمادری کند

 

دختر ترشی خور من داری رب انار میخوری

فیلم شهر موشها رو برات گرفتم یعنی عاشقش شدیا،روزی 4.5 بار میبینی،الانم محو فیلمی

 

بازم محو شهرموشها

یه شب قبل خواب دیدم رفتی تواتاقت داری کتاب می خونی اومدم دیدم چه جایی رو هم انتخاب کردی،یه چیزهایه جالبی هم میگفتی که فیلم هم گرفتم

 

این پیراهن خوشگلو مامان جون برات بافته

 

قربونه صورت مهربونت

 

اینم پشت لباس

 

عشقهای من

من عاشق این لباس توت فرنگیت شدم که خودم بافتمش هر کی دیده حسابی تعریف کرده آخه هم خوشگل شده هم خیلی بهت میاد

 

بعله می خواد بره پرتقال بچینه 

 

چه ذوقی هم میکنه قربونش برم

 

 

چه با جذبه

 

عاشق این عکسم

 

 

این چند وقتی که اونجا بودیم حسابی دور زدیم یه روز با خاله ها  ودخترخاله ها بودیم خونه خاله صدیقه

 

 

 

یکی از عروسی ها عروسی کوثر دخترعموی من بود،چون زنعمو خودش داشت لباس حنابندون کوثرو می دوخت منم میرفتم کمکش و گیپور لباسو میدوختیم که یه روز سوگند خونه بود شماروهم بردم

 

این عکسها برا خونه عموجمال ایناست

 

 

 

سوگند دوچرخه کوچولوشو آورده بود وکلی با هم بازی کردین

 

این لباس نازم مامانجون برات بافته البته بعدا کامل شده شو میذارم،اینجا مثلا داری گل لباستو میزنی

 

دخترعموها روکابینت آشپزخونه عزیز

 

با زنعمو رفته بودیم یه سری لوازم آرایش بگیریم که تومغازه مخ همه رو شما دو تا وروجک کار گرفته بودین برای شما و مانیا لاک و رژلب چرب کننده گرفته بودیم کلی ذوق کردین

 

چه با دقتم رژ میزنه

 

فضولچه پشتی روانداخته تا ببینه کی از در اومد

 

خونه مامان جون اینام که همش پیش جوجه هایی

 

داریم میریم خونه کوثر تا وسایل عروس و دامادو کادو کنیم،این گلسر خوشگلم عارفه جون برات درست کرده

 

آخه توچرا انقدر ناز دارییییییی

 

گندمی و حلما جون

 

عکسهای بعدی برای خونه ی عروسه که ما مشغول کادو کردن بودیم سوگند ازت انداخته

 

 

 

یه عروسی دیگه عروسی دختر عمه آرزو شما بود،داریم میریم جهاز ببینیم

بعله بچه ام به همه کمک میکنه 

 

 

یه چند روز انقدر هواخوب بود که همش توحیاط بودی

 

این تاجو برای عروسی برات درست کردم

 

یه پرنده افتاده بود توباغچه داری نگاه میکنی،یعنی ژستت منو کشته

ان شالله همیشه از ته دل بخندی گل مادر

 

یعنی این عکس عشقه منه

 

 

میرفتم بازار برای خودم خریدکنم برای شما خرید میکردم ومی اومدمچشمکآخه فصل حراج بود و قیمتها خیلی خوب بود،این لباسو برا سال بعدت گرفتم البته عیدم میتونی بپوشی حسابی گرمو پشمیه

 

بعداون هوای خوب یه دفعه هوا سرد شد،داریم میریم خونه عموجمال

 

 

عکسهای مربوط به عروسی رو تو یه پست دیگه میذارم عزیزدلم 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

گیلدا
7 اسفند 94 21:41
32 ماهگیت مبارک دخمل زرنگ و باهوش آفرین به مامان هنرمندت
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
مرسی خاله جونم