گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

گندم طلائی ما

گردش یک روز پاییز

1394/8/26 10:27
471 بازدید
اشتراک گذاری

سد خاکی سقالکسار 22/8/94

 

 

اون روز صبح که بیدار شدم دیدم پلکم حسابی ورم کرده،رفتیم دکتر گفت گل مژه ست،این عکسم میذارم تا ببینی چه شکلی شده بودم،البته بعدش همش با عینک آفتابی بودمخندونک

 

 

 

 

 

همش میگفتی بریم دریا

 

 

 

داری نگاه میکنی ببینی بابامرتضی چیکار میکنه،بابا داشت بهت ژست میداد

 

 

 

آفتاب میگیره عشقدونه

 

مراحل سنگ انداختن

 

 

فدای چشای نازت

 

میوه جنگلی هم چیدیم

 

وقتی یه سنگ به این بزرگی بر میداری

نتیجه اش میشه این،تا 2 متر اطرافتو آب پاشی میکنی

 

خسته شده بودی گفتی بابا دوفدندی ببل تن(گوسفندی بغل کن)خندونک

 

 

 

اینجا داری میگی من بلد نیستم جس بجیرم(ژست بگیرم)

 

چون نمی خواستیم زیاد بمونیم برات پتو بالش و شیر نیاورده بودم که یکم لج گرفتیو اینجوری خوابیدی

 

 

پسندها (3)

نظرات (4)

مامان هانیه
26 آبان 94 10:30
ایشالا همیشه به شادی و گردش باشی عزیزم
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
مرسی عزیزم
گیلدا
26 آبان 94 15:18
همیشه به گشت و شادی گندم طلا
مامانه شایلین
26 آبان 94 18:53
اخی عزیزممممممم دختری منم گل مژه داشت ولی پارسال خوب شد
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
آره خیلی زود خوب میشه
آویسا
27 آبان 94 11:52
همیشه با یه لذت خاصی میام به وبلاگت سر میزنم عزیزم.گندم و شیرین زبونیهاش یک طرف،عکس های طبیعت گردیتون یه طرف.ممنون بسی بسیار از پست هات لذت میبریم
مامان منیژه و بابا مرتضی
پاسخ
ممنونم عزیزم اومدن شما به مادلگرمی میده