عید 97
عزیز دل مادر سال نوت مبارک،انشالله سال خوبی براتی همه باشه و ما هم بتونیم تصمیماتی که داریم و اجرا کنیم
برای تعطیلات امسال از 28 اسفند به سمت کیاکلا حرکت کردیم و تو راه یه سر بقعه شیخ زاهد هم رفتیم،نهار درست کرده بودم که رامسر خوردیم،کلی هم به فروشگاهها سر زدیم و برات دو سه دست لباس راحتی گرفتم
سال تحویل خونه ی عزیز بودیم و من و شما و متین سال تحویل کردیم،بعدش رفتیم خونه ی مامان جون و شب اونجا موندیم،روز اول به عید دیدنی گذشت،تو عید دو تا عروسی داشتیم و حسابییی سرمون گرم بود،از شب دوم عید رفتیم خونه ی خاله ام که 4 ام عروسی پسر خاله ام بود
10 فروردین هم عقد پسر عمه ام بود و دو سه روزی اونجا میرفتیم و می اومدیم
بقیه توضیحاتم تو عکسها میگم
بقعه ی شیخ زاهد،لاهیجان
شب عید رفته بودیم ماهی و سبزه بگیریم
اینم عیدی شما که مامان جون و باباجون زحمتشو کشیدن و کلی غافلگیر شدی
چند دقیقه قبل سال تحویل،خونه ی عزیز
جمعی که عاشقشونممممممممم
روز اول عید خونه ی داییم،با نوه های گل دایی
خونه ی دایی باب الله و حوضچه خوشگلشون،انقدر روز اول گرم بود که لباس تابستونی پوشیدی
بعد نهار اومدیم خونه ی عزیز،بعداز ظهر خونه ی دایی و عمو و خاله ی بابا رفتیم عید دیدنی،اینجا هم خونه ی خاله ی باباست و دختر عموها ژست گرفتین
باباهاتونم اومدن
یکی یکی اضافه شدن،نوه های خانواده ی قربانی،خدا حفظتون کنه
روز دوم عید از صبح رفتیم خونه ی خاله ام و شما سه تا وروجک کلی آتیش سوزوندین
بعد نهار هم گیر دادین که میخواین با وسیله ورزشی های بیرون بازی کنین،منم آوردمتون و یکم بازی کردین
روز سوم رفتیم خونه ی دایی امین عید دیدنی و با اونها بقیه ی عید دیدنی هامونو رفتیم،تو ماشین باباجون بودی ولی دلت پیش ما بود،همش ایستاده بودی و عقب و نگاه میکردی
شب عروسی پسر خاله حامد چهارم فروردین
داری با دقت کلیپ عروس و داماد و میبینی
5ام هم راه افتادیم سمت رستمکلا خونه ی مهگل اینا،اتاق وترکوندین دیگه
فردا صبح هم باهاشون رفتیم کوه،تا عصر بودیم و بعدش برگشتیم کیاکلا
عشـــــــــــــــــق
شب 6ام هم بله بورون پسر عمه ام بود
بچه ها تو خونه ی عروس افتادین سر کاسه ی پفیلا
7ام رفتیم ساری خونه ی دوستم خاله مهدیه
بعد نهار رفتیم دارابکلا سر باغشون،خیلی جایه باصفایی بود
گندمی و زهرا کوچولو
ویو عالی بود
خاله مهدیه زحمت کشیده بود و آش رو آتیش درست کرده بود
یه چشمه هم داشت اون اطراف
شب های بعد هم به مهمونی خونه ی عمو مجتبی و عمه عالیه گذشت،دو شب هم خونه ی عمه ی من بودیم و10 فروردین عقد پسر عمه ام بود
شب عقدبعد رفتن مهمونها،خونه ی عمه ام، داری برامون شعر میخونی
این لباس و زنعمو شکوفه برای شما عیدی گرفتن و با مانیا ست شدی
فداتون بشم که انقدر همو دوست دارین
سیزده بدر هم با خانواده ی عمو و عمه و خاله مهرانگیز و خاله ذلیخا رفتیم بیرون ومامان جون جلسه شو گرفت
فقط هم مشغول خوردن بودیم،اول آش
سماور ذغالی مامان جون و برده بودیم
بچه هامون فقط شما دوتا فسقلی هستین
دودقیقه باد بود و دو دقیقه آفتاب
فلفلها
قرعه کشی این دفعه هم به اسم باباجون در اومد و مثل همیشه آخری و شما برداشتی
کاهو سرکه ی بعد نهار
داری با دایی امید بازی میکنی مثلا
عروسی ها باعث شده بود کلی رقاص شدی،مخصوصا رقص سما خیلی دوست داری
14 فروردین ساعت 7 صبح راه افتادیم سمت رشت